حمله داریوش بزرگ به یونان یکی از مهمترین حوادث دوران باستان است. هرودوت، مورخ یونانی می گوید: «در زمان سلطنت داریوش بزرگ و خشایارشا و اردشیر درازدست، یونان بیش از بیست نسل گذشته متحمل بدبختی شد.» ملت یونان می بایست جریمۀ پیشرفت خود را می پرداخت. چون از هر طرف در حال گسترش بود، ناچار می بایست دیر یا زود با نیروی قوی پنجه ای روبرو شود. یونانیان که به دریانوردی گرایش داشتند، جاده های تجاری را از ساحل خاوری اسپانیا تا دورترین بنادر دریای سیاه گسترش دادند. این راه های دریایی اروپایی که از یونان و اسپانیا و سیسیل رو به شرق می رفتند، پیوسته به طور روز افزونی با خطوط زمینی و دریایی مشرق زمین، یعنی راه های هندوستان و ایران و فنیقیه رقابت می کردند و این رقابت ناچار به جنگهایی انجامید؛ مانند جنگهای لاده، ماراتون، پلاتایا، هیمرا، موکاله، ائورومدون، گرانیکوس، ایسوس، آربلا، کانای، و زاما. در این زمینه غربیان بر شرقیان پیروز شدند، زیرا از یک طرف حمل و نقل دریایی ارزانتر از حمل و نقل زمینی است و از طرف دیگر تقریباً قانون عمومی تاریخ این است که اقوام خشن شمالی بر اقوام راحت طلب و هنردوست جنوبی فایق می آیند.
نام پدید آورندۀ اثر: Pieter de Jode
تاریخ خلق: سال 1643 میلادی
محل خلق: آمستردام
جنس: کاغذ
تکنیک: حکاکی
محل نگهداری: موزۀ امپراتوری (Rijksmuseum)، کشور هلند، شهر آمستردام.
مطالب مرتبط:
جنگ دریایی خشایارشا هخامنشی در سالامیس (این اثر به نبرد بین ایران و یونان در زمان پادشاهی خشایارشا می پردازد).
فهرست عناوین این نوشته:
عظمت داریوش بزرگ و تمدن هخامنشی
ایرانیان نخستین دسته از قوم آریا بودند که به تشکیل امپرطوری جهانی موفق گشتند. در تورات به عظمت این امپراتوری اشاره هایی شده است. در زمان داریوش بزرگ، پادشاهی ایران چنان وسعت داشت که به چهار گوشۀ جهان آن روز، امتداد یافته بود: در مشرق به چین و تبت و گنگ، در جنوب غربی به حبشه و در جنوب به اقیانوس هند و دریای عرب و صحرای راچپوتانا و در شمال به اکراین و سیبری و در غرب به دالماسی (نام منطقه ای در کشور کرواسی)، کارتاژ و صحرای بزرگ رسید. ایرانیان برای مدت بیش از دو قرن حاکم مطلق جهان و با همکاری یکی دو ملت دیگر، بیش از هزار سال بر جهان فرمانروایی کردند.
راز اینکه چگونه شاهان ایرانی چنان امپراتوری وسیعی را برای چنین مدت طولانی اداره می کردند در این است که آنان در اداره کردن سایر کشورها، لیاقت مخصوصی داشتند و در پرتو این لیاقت بود که داریوش توانست سی ایالت خود را که هر کدام برای خود کشوری بود، به راحتی اداره کند. ایرانیان نه تنها موجد یک امپراتوری عظیم جهانی گشتند و دنیا را برای مدتهای طولانی از شر خونخواران رهایی بخشیدند، بلکه باعث پیدایش تمدن چنان با عظمتی گشتند که تأثیر و نفوذش به جاهای دور زیادی رفت.
وضع اقتصادی مردم در ایران هخامنشی
بر اثر وسعت امپراتوری هخامنشی، ایرانیان با ملل مختلف در هم آمیختند و بدون تعصب هر چه را که نیک و زیبا بود، از سرزمینهای دیگر اقتباس کردند و آن را به سلیقه و ذوق ایرانی از نو ساختند. در نتیجه تمدن ایرانی پیوسته مراحل تحول و تکامل را طی می کرد و پیوسته زیباتر و رنگین تر و پر معنی تر می گشت.
وضع اقتصادی مردم در ایران هخامنشی به قدری خوب بود که در سراسر ایران یک گدا پیدا نمی شد، زیرا بیکاری پدیده ای اهریمنی انگاشته می شد، هر کس بیکار بود به کار کشت و زرع گماشته می شد. زراعت در ایران باستان، مقدس ترین کارها بود. در اوستا آمده است: «وقتی که اهریمن یک مزرعۀ سبز را می بیند، گریه می کند!»
در آن زمان، شغل دهقانی بسیار شریف و محترم بود و این دسته از مردم در جامعه از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار بودند. یکی دیگر از شغل هایی که در زمان هخامنشیان بسیار افتخارآمیز و پُر درآمد به حساب می آمد، پیوستن به سپاه شاهنشاهی، و به طور ویژه، پیوستن به گارد جاویدان بود. سربازان این گارد از محافظان شخصی پادشاه بودند که آموزش های نظامی را در سطح بالاتری می آموختند و از نزدیکان و افراد مورد اعتماد شاه به شمار می آمدند. سربازان گارد جاویدان در زمرۀ محترم ترین افراد جامعه قرار داشته و حتی در برخی موارد از اشراف جامعه و نزدیکان شاه نیز پُر نفوذتر بودند، زیرا آنها به طور خاصی از حمایت شخص شاهنشاه بهره می جستند.
در آن زمان به دلیل اینکه مردم به زراعت تشویق می شدند، از یک سو بیکاری به معنی حقیقی کلمه نبود و از سوی دیگر ایران چنان آباد شده بود که در بعضی از قسمتهای آن حتی یک وجب زمین کشت نشده برای نمونه دیده نمی شد. با اینکه انواع و اقسام ابزار فلزی در ایران ساخته می شد، کشاورزی کلید تمامی صنایع بود و برای مرد آزاد یک شغل شرافتمندانه که موجب رستگاری می شد، به شمار می رفت. از این رو، دهقانان در ایران هخامنشی بسیار محترم و عزیز بودند. داریوش بزرگ مردم را به کشت و زرع تشویق می کرد چندانکه حتی دستور داد که درختان مخصوص هر کشوری را در کشور دیگر بکارند تا وضع اقتصادی کشورها بهتر شود. برای مثال یک نمونه تاک که انگورهای بسیار مرغوب به ثمر می نشاند، در دمشق کاشته شد. برنج در بین النهرین و درخت کنجد در مصر کاشته شد. از کارهای مفید دیگر دولت هخامنشی ایجاد قنات ها و جنگل ها و مزارع در نواحی مختلف کشور بود. ایجاد این قنات ها به اضافۀ سد بندی ها، یکی از کارهای بزرک هخامنشان به شمار می رود.
شورش در شهرهای یونان و پاسخ ایران به آن
داریوش یکم، شمال غربی هندوستان را بر قلمرو هخامنشی افزود؛ چون در سنگنبشته های متعلق به او، این منطقه در فهرست کشورهای تابعۀ ایران به چشم می خورد و هرودوت نیز هندیان را جزو اتباع ایران برمی شمارد، اما تاریخ دقیق فتح آنجا معلوم نیست. داریوش بی گمان سیاست تحکیم مرزهای غربی ایران را دنبال کرده است. او در دریای اژه جزایر متعددی، به ویژه ساموس را فتح کرد و دامنۀ اقتدار ایران را از هلسپونت تا تراس (تراکیه) گسترش داد؛ داستان لشکرکشی ناکام داریوش علیه اسکیت های دریای سیاه می تواند نشان دهندۀ استراتژی داریوش و کوروش در آسیای مرکزی بر ضد گروه های چادرنشینی باشد که در امتداد مرز امپراتوری می زیسته اند.
در آن زمان اتحادی نیز میان مقدونیه و آتن برقرار شده بود. پیشرفتهای پیروزمندانۀ داریوش به سادگی به دست نیامدند: در سال 598 ق م، شهرهای ایونی از جمله میلتوس،، کاریا و بخش هایی از قبرس شوریدند و در این کار تا حدی از حمایت ارتریا و آتن برخوردار شدند. شورشیان حتی موفق شدند دژ نظامی ایران در سارد را به آتش بکشند. پاسخ ایران به این شورش سریع بود، اما نبرد به طول انجامید و چهار سال نبر سخت در دریا و خشکی برای سرکوب شورش ادامه داشت. آخرین اقدام ایران برای برقراری صلح و آرامش، حملۀ تنبیهی به ارتریا و آتن بود کا با شکست ایرانیان در ماراتن در سال 490 ق م خاتمه یافت، گرچه آنها در این نقطه سرزمینی را از دست ندادند.
تنبیه و مجازات شهرهای شورشی به وسیلۀ ایران بسیار سخت و سهمگین بود، اما برخی جناح های سیاسی در ایونیا با به دست گرفتن کنترل شهرهای خود به جای حاکمان ستمگر قبلی از موقعیت سود بردند، زمینهای شهری نیز برای ارزیابی خراج مورد محاسبه قرار گرفت و فرمانداران ایرانی را در سارد قادر ساخت که کنترل جنگهای بین شهری رایج را که بر سر ادعاهای اراضی وجود داشت به دست گیرند و این مشکل را از میان بردارند.
وسعت ایران در زمان داریوش یکم
در سال 512 ق م، داریوش یکم، پادشاه ایران، از تنگۀ بوسفور گذشت، سکوتیا را اشغال کرد و به طرف باختر پیش رفت و تراکیا و مقدونیه را نیز گرفت. هنگام بازگشت او به پایتخت خود، قلمرو حکمرانی او شامل: ایران، افغانستان، شمال هندوستان، ترکستان، بین النهرین، شمال عربستان، مصر، قبرس، فلسطین، آسیای صغیر، قسمت خاوری اژه، تراکیا و مقدونیه بود. این بزرگترین امپراتوریی بود که در آن زمان به وجود آمده بود و دامنۀ آن چنان وسعت گرفت که سرانجام فاتح آتی خود را برانگیخت. تنها کشوری که در خارج حیطۀ سیاسی و تجارتی این امپراتوری قرار داشت، یونان بود. در سال 510 ق م، داریوش به جز یونیا، هیچ یک از نواحی یونان را نمی شناخت و از آتنیان چیزی نمی دانست. ولی در حدود سال 506 ق م، جبار آتنی، هیپیاس، که بر اثر انقلاب آتن خلع شد، نزد ساتراپ (حاکم) ایرانی در ساردیس رفت و از او خواست که به وی کمک کند تا آتیک را به او بازگرداند و او را تحت حمایت حکومت ایران قرار دهد.
عزل ساتراپهای ایرانی در شهرهای یونانی و آغاز شورش ها
در سال 500 ق م، رویداد دیگری ایرانیان را بیش از پیش متوجه یونان کرد. شهرهای یونانی آسیای صغیر که نزدیک نیم قرن تحت حکومت ایران اداره می شدند، ناگهان به عزل ساتراپهای ایرانی خود پرداختند و استقلال خود را اعلام داشتند. آریستاگوراس که از مردم میلتوس بود، به اسپارت رفت و از آن دولت کمک خواست، ولی توفیقی نیافت. از آنجا به آتن که مادر بسیاری از شهرهای یونیا به شمار می رفت، شتافت و به قدری درخواستش را با مهارت در میان گذاشت که آتنی ها بیست کشتی برای تقویت شورشیان فرستادند. در طی این ماجرا، مردم شهرهای یونیا، با شدتی دیوانه وار که مخصوص یونانیان است، عمل می کردند. هر شهر سرکش به صورت مستقل دست به تجهیز سپاهیان خود زد و فرماندهی برای خود برگزید. این مجموعه اقدامات سرآغازی بود بر حمله داریوش بزرگ به یونان و خون و خونریزیهای بی شمار.
تصمیم داریوش بر تسخیر یونان
بعد از آغاز شورش ها در یونان، سپاه شهر میلتوس، دلیرانه، ولی بیخردانه به ساردیس حمله برد و آن را به آتش کشید و تبدیل به تل خاکستر کرد. سپس شورشیان یونانی بر اثر اتحاد، به نیروی دریایی متحدی دست یافتند. اما جنگجویان ساموس مخفیانه با ساتراپ ایرانی همدست شدند و در سال 494 ق م، که نیروی دریایی ایران در لاده با نیروهای یونیایی برخورد کرد، پنجاه کشتی ساموس بدون جنگ به راه خود رفتند و چندین کشتی دیگر از آنها پیروی کردند. قوای یونیایی ها شکست فاحشی خود و تمدن یونیایی هرگز نتوانست از عواقب این ضربات مادی و روحی رهایی یابد. پس از آن، ایرانیان شهر میلتوس را محاصره و اشغال کردند، افراد ذکور (مردان) آن را به قتل رسانیدند، اطفال و زنان را به اسارت بردند و آن شهر بزرگ را طوری به باد غارت گرفتند که به صورت یک شهر بسیار کوچک و کم اهمیتی درآمد.
در نتیجۀ این پیروزی، حکومت ایرانی بار دیگر در سرتاسر یونیا برقرار شد و داریوش که از دخالت آتنی ها خشمگین شده بود، تصمیم گرفت یونان را تسخیر کند. در نتیجه، نیروی شهر کوچک آتن همراه با نیروی شهرهای وابسته به آن، با امپراتوری ایران که صد بار قوی تر از آن بود، روبرو شد. با توجه به آنچه گفته شد، مشخص می شود که نبرد امپراتوری هخامنشی با یونان فقط برای کشور گشایی یا از سر غرور و ستمگری پادشاهان آن نبوده، بلکه شاهان ایران در صدد بودند با تسلط کامل بر یونان، دیگر شاهد شورش آن سرزمین نباشند. در واقع حمله داریوش بزرگ به یونان واکنشی در جهت سرکوب آن سرزمین شورشی بود.
لشکرکشی ایران به سوی یونان
در سال 491 ق م، نیروی دریایی ایران به ششصد کشتی جنگی به فرماندهی داتیس، از ساموس به دریای اژه تاخت. در راه خود برای مطیع ساختن جزایر سیکلاد توقف کرد و سپس با دویست هزار تن به ساحل ائوبویا رسید. ائوبویا پس از کشمکش مختصری تسلیم شد و ایرانیان از خلیج گذشتند و به آتیک رسیدند و نزدیک دشت ماراتن خیمه زدند. زیرا به توصیۀ هیپیاس می خواستند در آن دشت وسیع سواره نظام خود را که سخت قویتر از سواره نظام یونانیان بود، به کار گمارند. یونانیان از شنیدن این اخبار به هراس افتادند زیرا تا آن زمان سپاهیان ایران در هیچ جنگی شکست نخورده و پیشرفت امپراتوری ایران هرگز متوقف نشده بود. چگونه امکان داشت ملتی کوچک و پراکنده که با وحدت بیگانه بود، بتواند جلوی سیل ارتش مشرق زمین را بگیرد.
نبرد در دشت ماراتن و شکست ایرانیان
یونانیان که از عظمت و شمار نیروهای ایرانی به وحشت افتاده بودند، به خوبی می دانستند که مقاومت و جنگیدن در برابر ایران کار آسانی نیست. شهرهای شمال یونان میل نداشتند در برابر چنین دشمن قوی پنجه ای مبارزه کنند. اسپارت با بی میلی خود را آماده می کرد. شهر کوچک پلاتایا به سرعت آماده شد و عدۀ زیادی از اهالی را به زور به ماراتون فرستاد. در آتن، میلتیادس بردگان را آزاد کرد و همراه آزادگان از کوهها عبود داد و به میدان جنگ رسانید. وقتی که دو سپاه با هم روبرو شدند، یونانیان نزدیک بیست هزار مرد جنگی داشتند، در حالی که شمار سپاه ایرانیان احتمالاً به صد هزار تن می رسید.
ایرانیان دلیر بودند ولی در جنگ تن به تن کار آزموده نبودند و با شیوه های دفاع و حملۀ یونانیان آشنایی نداشتند. یونانیان با نظم و انضباط و جرئت دست به جنگ زدند و فرماندهی سپاه را به ده سردار واگذار کردند و مقرّر داشتند که هر کدام به نوبت یک روز مقام فرماندهی را بر عهده گیرد. اما سرداران ده گانه به زودی به این کار حماقت آمیز پی بردند. پس، یکی از آنان به نام، آریستیدس، اختیارات خود را به سردار دیگر، میلتیادس، واگذاشت. دیگران نیز از وی پیروی کردند. در نتیجه ارتش کوچک یونان به فرماندهی این سردار پُردل، بر سپاه عظیم ایرانی شکست سختی وارد ساخت که در تاریخ مانند ندارد. اگر شهادت یونانیان در این باره درست باشد، در جنگ ماراتن، 64000 تن ایرانی از بین رفتند در حالی که فقط 192 یونانی نابود شدند. (به سختی می توان این گفتۀ مورخان یونانی دربارۀ تعداد کشته های هر دو طرف را پذیرفت، زیرا با منطق و اصول واقعی حاکم بر میدان نبرد سازگاری ندارد و رنگ و بوی جانبداری و کینه جویی و همچنین عدم راستی و صداقت در بیان تاریخ را به همراه دارد.) بعد از پایان یافتن جنگ، اسپارتیان به میدان جنگ رسیدند و از تأخیر خود اظهار تأسف کردند و به ستایش فاتحین پرداختند. برای آگاهی بیشتر دربارۀ نبرد ماراتن می توانید از «نقاشی سرباز یونانی بعد از نبرد ماراتن» بازدید کنید. در نبرد ماراتن به علت کار آزموده نبودن نیروهای ایرانی، حمله داریوش بزرگ به یونان با شکستی موقتی روبرو شد، اما امپراتوری ایران نمی توانست با این شکست کوچک متوقف شود.
نفوذ و قدرت داریوش در سایر کشورهای تحت سلطه
دامنۀ عملکرد داریوش بزرگ فقط منحصر به سرزمین یونان نبود، عملکرد او در مصر تازه تسخیر شده، مهم و سرنوشت ساز بود. وضع آنجا در طی بحران بزرگ 522 تا 521 ق م، مشخص نیست اما اشاراتی وجود دارد که وفاداری شهربان یا ساتراپ آنجا مورد بدگمانی قرار گرفته و بنابراین از کار خود برکنار شده است. داریوش، کوشش های کمبوجیه برای به دست گرفتن کنترل آبادی های مهم غرب مصر را ادامه داد و توانست معبد بزرگی در واحۀ الخارجه بسازد؛ نقش برجستۀ داریوش در این معبد، او را در حال انجام دادن مراسم عبادی سنتی مصریان و تغذیه شدن به دست خدایان مصری نشان می دهد.
مجسمۀ داریوش در هلیوپولیس پیام متفاوتی دارد. این تندیس به سبک ایرانی حجاری شده و کتیبۀ کوتاهی به زبانهای پارسی باستان، عیلامی و اکدی دارد که بر روی چین های لباس مجسمه کنده کاری شده است. در قسمت جلوی قاعدۀ لباس او، صحنه ای باستانی از خدایان نیل که مصر علیا و سفلی را متحد کرده اند کنده کاری شده و طرفین آن با تصاویری از اقوام تابعۀ ایران آراسته شده است. متن هیروگلیف مصری بر سطح قاعده، داریوش را شاه رزم آور و پرهیزکار مصر و در عین حال فاتحی بیگانه می خواند. این متن چنین است:
«شاه نیرومند مصر علیا، بزرگ از لحاظ قدرت هایش، سروری به قدرت کنتی کم (شاهین لتوپولیس)، ارباب دست (خویش) که نُه کمان (دشمنان سنتی مصر) را شکست می دهد، در شورا و انجمن فوق العاده، در نقشه های خویش برجسته، فرمانروای شمشیر آبداده، هنگامی که به انبوه (دشمن) نفوذ می کند، تیرش را بی خطا به هدف می رساند که قدرت آن همانند مونت (الهۀ مصری جنگ) است، پادشاه مصر علیا و سفلی، [داریوش] سرور دو سرزمین که زندگانی اش دراز باد! بلند مرتبه، بزرگترین بزرگ ها، ارباب سرزمین، [پسر] پدر [خداوند] ویشتاسب هخامنشی، که همانند رع، اولین خدای جاودان، پادشاه مصر علیا و سفلی شده و بر تخت هوروس جلوس کرد.»
تصویری از سرباز گارد جاویدان هخامنشی:
تسلط ایران بزرگ بر مصر باستان
مدرک دیگر تسلط ایران بر مصر باستان، تکمیل آبراهۀ متصل کنندۀ دریای مدیترانه به دریای سرخ به دست داریوش است که نخوی دوم آن را آغاز کرده بود. چهار قطعه سنگ قبر با تزئینات شمایل نگاری مصری، به خط میخی و متن هیرو گلیف که در ساحل آبراهه قرار داده شده بود باقی مانده است. در این متون اشاره ای بر فرستادن کشتی هایی (با خراج) از مصر به ایران وجود دارد، و تصوّر شده که هدف داریوش گشودن راه بازگانی دریایی از شرق مدیترانه به خلیج فارس بوده است. اما به علت وجود مشکلات در جاده ای که معمولاً برای گذر از شرق مدیترانه به خلیج فارس مورد استفاده قرار می گرفته است مسائلی در مورد این دیدگاه وجود دارد. بیشتر محتمل می نماید که در این متون سعی شده است داریوش را ادامه دهندۀ راه فرعون های مصری در تلاش برای باز کردن راهی از شرق مدیترانه به خلیج فارس قلمداد کنند و بدین ترتیب برداشت عمومی رایج در آن زمان دربارۀ علت فتح مصر به دست ایرانیان را نشان می دهد. داریوش در جهت تحقق همین هدف که آرمان او به شمار می رفت یک هیئت اکتشاف دریایی از دهانۀ رود سند تا خلیج فارس و آنسوتر فرستاد که سیلاکس (سکولاکس) کاریاندایی نیز در آن شرکت داشت. تا آن زمان رابطۀ بازرگانی قدیمی ای میان هندوستان و بین النهرین وجود داشت و حال هخامنشیان قصد داشتند در جهت منافع خود از آن استفاده کنند.
منابع متن:
1. کتاب هخامنشیان، اثر آملی کورت (Amelie Kuhrt)، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر، تهران: انتشارات ققنوس، 1378.
2. کتاب تمدن ایران باستان، اثر مهرداد مهرین، تهران: 1338.
3. تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد2، یونان باستان، ترجمۀ امیرحسین آریان پور، فتح الله مجتبائی، هوشنگ پیرنظر، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، 1380.
درود بر پارسیان که به همه جا حمله میکردند و مرگ بر اعرابی که به همه جا حمله میکردند.
آماری که بیان کردین مطلقا درست نیست تحقیقات بیشتریلازم دارین اولا دشت ماراتن اصلا وسیع نیست دوما دقیقا به علت باتلاقی بودن مناسب سواره نظامنیست وداتیس به همین خاطر دستور عقب نشینیمیده تا درجای مناسب از سواران استفاده کنه که هرودوت تفسیر جانبدارانه کرده به شکست و سوما اثبات شده که دشت ماراتون گنجایش بیش از۴۰-۵۰ هزار سرباز رو نداره وکلی مطلب دیگه…
در مورد اینکه هرودوت در بیان حوادث روی داده در جریان نبرد ایران و یونان از وطن خود یعنی یونان جانبداری کرده است، شکی نیست. وی در بیان شیوۀ نبرد و شمار جنگجویان ایرانی اغراق کرده است تا با این ترفند بتواند شکست یونان را توجیه کند. اما مطالبی که در این نوشته آمده اند، تماماً از منابع نوشتاری استخراج شده اند که نام آنها در پایان مطلب آمده است. ما در این موضوع از نظریات شخصی خود بهره نجسته ایم.
شما فقط از وطنتون جانبداری نکردید؟ هرودت تا اونجا که از ما خوب میگه فقط راست گفته؟
هرودوت ادم توهمی بوده مثلا لشگرکشی خشایارشای رو میگه حدودا پنج میلیون ارتش اماده کرد درحالی ک چین امروزی ک دو میلیارد جمعیت داره ارتشش بیشتره دو میلیون نفرم نیست و مورخان دیگری هم در مورد تاریخ ذکر کردن که از اونها هم میشه تاریخو فهمید.
حقیقتش داریوش همچین آدمی نبوده که تمام مردان یک شهر رو بکشه یا شهری رو غارت کنه.