جنگ دریایی خشایارشا هخامنشی در سالامیس تا کنون موضوع بسیاری از نقاشی های مشهور شده است. خشایارشا، پادشاه مقتدر هخامنشی بعد از حمله به یونان و تصرف کامل آتن، لشکریان انبوه خود را به سوی خلیج سالامیس حرکت داد و در آنجا نبردی سخت میان ایرانیان و یونانیان در دریا روی داد. در جریان این نبرد یونانیان به دلیل داشتن مهارت بیشتر در دریانوردی توانستند در برابر نیروهای ایرانی که چند برابر آنها بودند مقاومت کرده و در نهایت سپاه ایران را مجبور کردند که عقب نشینی کند. نبرد سالامیس برای مردم یونان یک پیروزی بزرگ و افتخارآمیز به حساب می آمد زیرا آنها توانسته بودند در مقابل امپراتوری بسیار بزرگ و نیرومند ایران مقاومت کنند. در درستی اتفاقات این نبرد نمی توان به گفته های مورخان یونانی تا حد زیادی اعتماد کرد زیرا کاملاً مشخص است که نوشته های آنان جانبدارانه و در جهت دفاع از یونان به رشتۀ تحریر درآمده اند. واضحتر بگوییم که در نوشته های مورخان شرقی در مورد این نبرد چیزی نیامده است.
نقاش: ویلهلم فون کولباخ
تاریخ خلق: سال 1868 میلادی
محل خلق: کشور آلمان
رسانه: رنگ روغن روی بوم
محل نگهداری: شهر مونیخ
نقاشی های مرتبط:
نقاشی سرباز یونانی بعد از نبرد ماراتن (نبرد ماراتن در زمان داریوش یکم بین ایران و یونان روی داد).
خشایارشا و استر در کنار هامان (استر همسر یهودی خشایارشا بود).
فهرست عناوین این نوشته:
چرا خشایارشا تصمیم به جنگ با یونان گرفت؟
داریوش در 485 ق م درگذشت و خشایارشای اول به سلطنت رسید. پدر و فرزند هر دو افرادی لایق و با فرهنگ بودند و اگر تصوّر کنیم که جنگ یونانیان و ایرانیان و حمله داریوش بزرگ به یونان، مبارزۀ ملتی متمدن با ملتی وحشی است، دچار اشتباه بزرگی شده ایم. داریوش قبل از اشغال یونان قاصدانی به آتن و اسپارت فرستاد و از آنها خواست که به نشانۀ اطاعت، به قاصدان او خاک و آب تسلیم دارند. ولی هر دو شهر قاصدان را کشتند. اسپارتیان این واقعه را مطابق عقاید خرافی خود، به فال بد گرفتند، از کردۀ خود که نقض یکی از اصول روابط بین المللی بود پشیمان و خواستار شدند که دو نفر از اهالی شهر به نزد پادشاه ایران روند و خود را تسلیم کنند و به مجازاتی که پادشاه بزرگ شایسته می داند تن در دهند. دو تن به نام سپرتیاس و بولیس که متعلق به خانواده های قدیمی و توانگر بودند، داوطلبانه نزد خشایارشا رفتند و خود را آمادۀ مرگ معرفی کردند. هرودوت چنین می گوید: «خشایارشا با عظمت روحی راستین جواب داد که وی حاضر نیست مثل اسپارتیان با کشتن فرستادگان، مقرراتی را که باید همۀ مردمان رعایت کنند، زیر پا گذارد. چون او اسپارتیان را برای چنین رفتاری سرزنش کرده است، خود مرتکب آن نمی شود.»
لشکرکشی عظیم خشایارشا و آغاز نبرد
خشایارشا که از مرگ قاصدانش ناراحت و خشمگین بود با تأنی، ولی پیگیرانه، به فراهم آوردن مقدمات دومین حملۀ ایران به یونان پرداخت. مدت چهار سال از همۀ استانهای کشور خود مهمات و سپاه خواست و در سال 481 ق م، سرانجام آمادۀ حرکت شد. شاید تا قبل از عصر حاضر چنان لشکرکشی عظیمی سابقه نداشته است. به گفتۀ هرودوت، اردوی خشایارشا تشکیل شده بود از دو میلیون و ششصد و چهل و یک هزار جنگجو و عده ای معادل آن، شامل مهندس، غلام، بازرگان، مأموران تهیۀ آذوقه، و فواحش (حیوانها). هرودوت از سر مبالغه می گوید که اگر لشکریان خشایارشا از رودخانه ای آب می آشامیدند، آن رودخانه فوراً خشک می شد! البته این اردوی بزرگ، اقوام گوناگونی را مانند، پارسیان، مادها، بابلی ها، موسیا، پافلاگونیا، فروگیا، تسالیا، لوکری، بوئسی، لیدیا، تراکیا، آیولیا، یونیا، کاریاوکیلیکیا، قبرس، فنیقیه، سوریه، عربستان، مصر، حبشه، و لیبی را در بر می گرفت و به پیادگان، اسب سواران، ارابه سواران، فیل سواران، و نیروی دریایی (که به قول هرودوت 1257 کشتی داشت) تقسیم می شد.
زمانی که عده ای از جاسوسان یونانی در اردوگاه ایران دستگیر شدند و یکی از سرداران ایرانی فرمان اعدام آنها را داد. ولی خشایارشا این فرمان را لغو کرد و آنان را در میان اردوی خود گردش داد و آن وقت آزادشان کرد تا به سرزمین خود باز گردند. هدف پادشاه از آزاد کردن جاسوسان یونان این بود که وی اطمینان داشت که اگر یونانیان از بزرگی سپاه او آگاه گردند، به سرعت تسلیم او می شوند.
رسیدن سپاه عظیم ایران به داردانل
در بهار سال 480 ق م، سپاه عظیم ایران به تنگۀ داردانل رسید. در آنجا مهندسین مصری و فنیقی پلی (که از شاهکارهای عجیب علم قدیم به شمار می رود) را ساختند. اگر به گفته های هرودوت اعتماد کنیم، تعداد 674 کشتی در سرتاسر تنگه قرار داده شد و هر کشتی طوری قرار گرفت که قسمت جلوی آن به طرف جریان آب باشد. سپس کشتی های پیاپی را با لنگرهای سنگین متوقف کردند و با طنابهایی از کنف یا پاپیروس به هم بستند و بدان شیوه یک ساحل را به ساحل دیگر پیوستند. بعداً مقداری درخت بریدند و به وسیلۀ آنها روی کشتی ها جاده ای به وجود آوردند و با برگ و خاک پوشاندند. در ابتدا و انتهای این جاده یا پل، حایل هایی ساختند تا چارپایان از دیدن منظرۀ دریا به وحشت نیفتند و رم نکنند. با این همه بسیاری از چارپایان و حتی سربازان با زور تازیانه از روی پل گذشتند. پل مقاوت کافی داشت و در مدت هفت شبانه روز، تمام سپاه و تجهیزات با موفقیت از آن عبور کردند. یکی از بومیان که این منظره را دید، خشایارشا را زئوس پنداشت و پرسید که چرا خدای خدایان برای گرفتن یونان کوچک تن به این همه زحمت می دهد، در حالی که می تواند با پدید آوردن یک رعد و برق، این ملت سرکش را نابود کند.
نبرد ترموپیل و اتحاد آتن و اسپارت
سپاه ایران از طریق تراکیا تا مقدونیه و تسالیا پیش رفت. نیروی دریایی ایران در نزدیکی ساحل حرکت می کرد. کشتیها برای آنکه از طوفانهای دریای اژه ایمن مانند، از ترعه ای به طول دو کیلومتر که در کوه آتوس به وسیلۀ کارگران کنده شد، گذشت. گفته اند که اگر این ارتش فقط دو وعده غذا در شهری صرف می کرد، آن شهر دچار قحطی می شد. تاسوس برای اینکه یک روز از خشایارشا پذیرایی کند، ششصد تالنت نقره که در حدود یک میلیون دلار است، خرج کرد. یونانیان شمالی و حتی مرزنشینان آتیک یا از ترس یا به طمع مال اجازه دادند که سپاهیان آنها به انبوه سپاه خشایارشا بپیوندند.
در شمال یونان فقط شهرهای پلاتایا و تسپیای، آمادۀ جنگیدن با ایران شدند. نمی توان تصوّر کرد که یونانیان جنوبی از نزدیک شدن این سپاه چند زبانه که مانند بهمن جلو می آمد، چه وحشت و اضطرابی داشتند. مقاومت در برابر این عده جنون محض به شمار می رفت. سرزمینهایی که هنوز به یونان اظهار وفاداری می کردند، نمی توانستند ارتشی حتی به قدر یک دهم ارتش خشایارشا فراهم آورند. اما برای نخستین بار شهرهای آتن و اسپارت، یک دل و یک فکر با هم کار کردند و نمایندگان آنها به سرعت به شهرهای پلوپونز رفتند و از آن شهرها خواستند که در ارسال نفرات و مهمات شتاب ورزند. بیشتر شهرها در جنگ شرکت کردند ولی آرگوس از کمک امتناع ورزید و هیچ وقت هم از ننگ آن رهایی نیافت. آتنی ها نیروی دریایی خود را آماده کردند و برای مقابله با نیروی دریایی ایران به شمال اعزام داشتند. اسپارتی ها نیروی کوچکی به رهبری شاه خود، لئونیداس، برای کند کردن پیشروی خشایارشا به تنگۀ ترموپیل فرستادند.
نبرد بی نتیجه در ساحل شمالی ائوبویا
نیروهای دریایی ایران و یونان در آرتمیسیون واقع در ساحل شمالی ائوبویا با هم روبرو شدند. دریاسالاران یونانی هنگامی که فراوانی کشتیهای ایران را دیدند، آهنگ عقب نشینی کردند. ولی مردم ائوبویا که می ترسیدند ایرانیان در سواحل شهر آنان فرود آیند، برای تمیستوکلس، فرمانده سپاهیان آتنی، رشوه ای به مبلغ سی تالنت (معادل 180000 دلار) فرستادند، مشروط بر اینکه رهبران یونانی را از عقب نشینی باز دارد. او هم این رشوه را میان آنان تقسیم کرد. تمیستوکلس با هوشمندی خاص خود، ملاحان را واداشت که روی صخره ها پیامهایی برای یونانیان که در خدمت نیروی دریایی ایران بودند، حک کنند و از آنان بخواهند که یا سپاه ایران را ترک گویند و یا اینکه علیه ما در میهن خود دست به جنگ نزنند. وی امیدوار بود که اگر دریانوردان یونانی این کلمات را ببینند، شاید به سود یونانیان تحریک شوند؛ و اگر خشایارشا آن را ببیند و بفهمد، بیمناک شود و سربازان یونانی خود را در جنگ دخالت ندهد.
دو طرف در دریا یک روز تمام جنگیدند و شب هنگام بدون اینکه هیچ طرفی به پیروزی رسیده باشد، دست از جنگ کشیدند. آن وقت یونانیان به آرتمیسیون و ایرانی ها به آفتای رفتند.یونانیان با توجه به کمی عددی خود در برابر لشکریان ایران، این جنگ بی پیروزی را برای خود فتحی بزرگ شمردند. ولی وقتی که اخبار مصیبت ترموپیل به گوش آنان رسید، نیروی دریایی را به جنوب سالامیس فرستادند تا پناهگاهی برای آتن فراهم آید.
شکست لئونیداس و مرگ خود و تمام افرادش
لئونیداس با وجود مقاومت دلیرانه، بر اثر خیانت برخی از سپاهیان در محلی به نام «دروازه های گرم» مغلوب شد. عده ای از مردم تراخیس نه تنها راه سِرّی و غیر مستقیم کوهستانی را به خشایارشا نشان دادند، بلکه عملاً از آن راه او را به پشت جبهۀ اسپارتیان هدایت کردند. لئونیداس که برای جلوگیری از انهدام خانواده ها، فقط پدران سیصد خانواده را همراه خود برده بود، ایستادگی ورزید. همۀ یاران او کشته شدند و دو تن اسپارتی که زنده ماندند؛ یکی در پلاتایا فرو افتاد و مُرد، و دیگری از شدت شرمساری خود را به دار آویخت. به گفتۀ مورخان یونانی، ایرانیان 20000 تن و یونانیان 300 تن کشته دادند. بر روی قبر قهرمانان یونانی جمله ای بدین مضمون نوشتند: «ای بیگانه! برو به اسپارتیان بگو که ما برای اطاعت از قوانین آنها در این مکان خفته ایم.» (البته به سختی می توان به راستی این آمار اعتماد کرد زیرا کسانی که این آمار را گفته اند، خود یونانی بوده و طبیعتاً از شکست سرزمینشان به دست ایران ناراحت بودند و برای تسلی خاطر خود و آیندگانشان به بیان این آمار دست می یازیدند).
گریختن مردم آتن از شهر و سقوط آن
هنگامی که ایرانیان در راه آتن همۀ موانع پیشروی را از میان برداشتند، یونانیان اعلام کردند که هر فرد آتنی به هر وسیله که می تواند خانوادۀ خود را نجات دهد. پس بعضی از آتنیان به آیگینا و بعضی به سالامیس و بعضی به ترویزن گریختند. با این وصف جمعی از مردان آتنی برای خدمت در ناوگان یونان که از آرتمیسیون باز می گشت، نام نویسی کردند. پلوتارک، تصویر بسیار مؤثری از این منظره به ما می دهد؛ او می نویسد که حیوانات اهلی شهر به دنبال اربابان خود به ساحل می رفتند، و چون صاحبان خود را می دیدند که بر کشتیها سوار می شوند و آنها را تنها می گذارند، فریاد و فغان می کشیدند! سگِ کسانتیپوس، پدر پریکلس، به دریا جَست و شنا کنان همراه کشتی وی رفت تا به سالامیس رسید و در آنجا از شدت خستگی جان سپرد. برای فهمیدن غیرت وطنی آتنیان، باید به یاد آوریم که وقتی که یک آتنی در مجلس عمومی خواستار تسلیم شدن شد، بی درنگ به قتل رسید و سپس زنان به خانۀ او ریختند و همسر و فرزندان او را سنگسار کردند و کشتند. آتنیان از شدت وحشت، شهر را ترک کردند و هنگامی که خشایارشا به آتن وارد شد، شهر را خالی از سکنه دید. پس فرمان به غارت و آتش زدن آن داد.
جنگ در سالامیس و شکست خشایارشا
بعد از تصرّف آتن، نیروی دریایی ایران که شامل 1200 کشتی بود، وارد خلیج سالامیس شد؛ در برابر آن 300 کشتی یونانی که به شیوۀ یونانیان فرمانده واحدی نداشت، صف آرایی کردند. بیشتر دریاسالاران یونانی مخالف این مواجهۀ خطرناک بودند اما تمیستوکلس که تصمیم داشت از هر راه ممکن کشتی های یونانی را به میدان جنگ بکشاند، دست به طرح و اجرای یک نقشه زد، نقشه ای که اگر به غلبۀ ایرانیان می انجامید، به قیمت جان او تمام می شد. مطابق این نقشه، غلام مورد اعتمادی را نزد خشایارشا فرستاد. غلام به خشایارشا اطلاع داد که یونانیان قصد دارند شب هنگام کشتیهای خود را از میدان بیرون برند و ایرانیان با محاصره کردن ناوگان یونانی می توانند آنها را منهدم کنند. خشایارشا، به اغوای غلام، همۀ راههای فرار را بر کشتی های یونانی بست. از این رو یونانیان که راه فرار نداشتند، مجبور به جنگ شدند.
خشایارشا بر تخت خود در دامنۀ کوه آیگالئوس در ساحل آتیک، روبروی سالامیس نشست و به تماشای صحنۀ جنگ پرداخت، در حالی که نام فرماندهانی را که با شجاعت خاص می جنگیدند را یادداشت می کرد. یونانیان از لحاظ استحکام کشتی ها و تاکتیک جنگ و مهارت در دریانوردی بر ایرانیان که از لحاظ زبان و تفکر و قومیت دچار تفرقه بودند، برتری داشتند. از این رو جنگ دریایی سرانجام به سود یونانیان تمام شد. بنا به گفتۀ دیودوروس، مهاجمان 200 کشتی و مدافعان 40 کشتی از دست دادند. معدودی از یونانیان هلاک شدند زیرا همۀ آنان شناگران ماهری بودند و پس از غرق کشتی هایشان، خود را شناکنان به ساحل می رسانیدند. باقیماندۀ ناوگان ایران به سوی داردانل گریخت و تمیستوکلس زیرک بار دیگر غلام خود را به نزد خشایارشا فرستاد و به او القا کرد که تمیستوکلس یونانیان را از تعقیب ناوگان ایران منصرف کرده است. پس خشایارشا سیصد هزار تن از مردان خود را به فرماندهی ماردونیوس باقی گذارد و بقیه را با خود به ساردیس برد. در طول راه عده ای از سپاهیانش بر اثر بیماری هایی همچون اسهال جان سپردند. بدینگونه جنگ دریایی خشایارشا هخامنشی در سالامیس به پایان رسید.
رهایی کامل یونان از نفوذ ایران
در تابستان سال 479 ق م رهایی یونان از نفوذ ایران بر اثر یک رشته جنگ زمینی و دریایی کاملاً تحقق یافت. سپاه ماردونیوس که ایام را به استراحت می گذرانید، در نزدیکی پلاتایا واقع در دشت بئوسی اردو زد. اما ناگهان یکصد و ده هزار سرباز یونانی که مدت دو هفته در انتظار فرا رسیدن لحظۀ پیروزی بودند، به سرداری پاوسانیاس، پادشاه اسپارت، به بزرگترین جنگ زمینی مبادرت ورزیدند و بر سر ایرانیان ریختند. افراد غیر ایرانی که در سپاه ایران جنگ می کردند، چندان رغبتی به جنگ نداشتند و از این رو به محض اینکه تزلزلی در سپاه ایران دیدند، راه فرار پیش گرفتند.در نتیجه یونانیان چنان پیروزی درخشانی به دست آوردند که بنا به گفتۀ مورخان یونانی، فقط 150 تن از دست دادند، در حالی که دویست و شصت هزار نفر سپاهیان ایران به قتل رسیدند. در همان روز، به گفتۀ یونانیان، در ساحل موکاله، یعنی مرکز یونیا، بین ناوگانهای یونان و ایران برخورد روی داد. در نتیجۀ این رویارویی، ناوگان ایرانی نابود شد و شهرهای یونیا از زیر سلطۀ ایران بیرون آمد و یونانیان دو ناحیۀ بسیار مهم داردانل و بوسفور را که هفتصد سال پیش در جنگهای تروا فتح کرده بودند، باز یافتند. در مورد آمار ارائه شده از سوی مورخان یونانی دربارۀ کشتگان سربازان ایرانی و یونانی تا حد زیادی مبالغه و حتی شاید دروغ به کار گرفته شده است. به سختی می توان باور کرد که این آمار درست و بر مبنای واقعیت باشد. وظیفۀ یک مورخ راستین، بیان واقعیت های روی داده در دورانهای مختلف است، نه داستان سرایی!
فواید جنگهای ایران و یونان برای اروپا
جنگهای یونان و ایران بزرگترین واقعۀ تاریخ اروپا به شمار می آیند. به برکت این جنگها، بقای اروپا تضمین شد، تمدن غربی توانست بدون پرداخت خراج های طاقت فرسا به بیگانگان، حیات اقتصادی خود را بگسترد و برکنار از فرمانهای سلاطین شرقی، نهادهای سیاسی خود را بپرورد. بدین ترتیب یونان برای نخستین بار، آزمایشی در زمینۀ تأسیس جامعه ای آزاد به عمل آورد و مدت سه قرن از رازوری رخوت آور مشرق زمین در امان ماند و برای تجارت خود، آزادی دریاها را به طور کامل تأمین کرد. ناوگان آتنی که پس از جنگ سالامیس باقی ماند، همۀ بنادر دریایی مدیترانه را به روی بازرگانان یونان گشود و بر اثر گسترش بازرگانی، ثروتی عظیم گرد آورد و آتنیان عصر پریکلس به فراغت و فرهنگی والا دست یافتند. پیروزی یونان کوچک بر شاهنشاهی بزرگ ایران، شور و غرور یونانیان را تحریک کرد، چندانکه به شکرانۀ پیروزی خود به کارهایی بی سابقه دست زدند و پس از قرنها زحمت و فداکاری، سرانجام دورۀ طلایی تاریخ خویش را آغاز کردند.
منبع متن:
تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد دوم، یونان باستان، مترجمان: امیرحسین آریان پور، فتح اله مجتبائی، هوشنگ پیرنظر. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی،1380.
خواهشمندم جو ندید میدونید ۲ میلیون نفر چقدره یک کم واقع گرا باشید اخه مرد حسابی جمعیت اینقدر نبوده که تقریبا ۳ میلیون نفر فقط سرباز باشن میگن ۴۴ درشد جمعیت دنیا تو قلمرو ایران بودن ولی مصری یا بابلی که جزو کشور های پر جمعیت تهت سلته ایران بودن که سرباز نمیشدن که اون موقعه باید از خود ایران سرباز میرفت واقعیت دیگه اخه مگه بودن اون موقعه که همچی رو بدونن هرکی هرچی خواسته راجب تاریخش نوشته اونن جنگ تو ۷ سال بیخیال فقط ۱ سال طول میکشده اون پیک از تخت جمشید به اتن برسه بعد ۱۰ سال فقط لشگر کشی و جمع کردن نیرو طول میکشه اگه میگن ۳ میلیون ایرانی واقعا چاخانه بعدا خشایار اگه تو مصر شورش نمیشد میزد یونان رو میپوکوند حالا خدا میدونه کلا ۱۰۰هزار ایرانی بودن و اونن تو زمین یونان با کلی یونانی اصلا تاریخ هرتوت هردوتو اینا همش همش چا خا نه حمله نمیشده همین اسکندر اصلا واقعه ۳۰۰ واسه اریو برزن بوده اون وقت اون وقت چاخان میگن که حشایار زنگ زد اتن تو ۱ دیقه دعواشون شد ۱۰ دیقه خشایار رسید به یونان ۳ روز جنگیدن جنگ تموم شد!! اسکندر رسید بغل تخت جمشید تازه داریوش فهمید عین الان گوشی نبود که به پادشاها ن حمله شده بعدا اسکندر ۳ بار راه تخت جمشید رو اشتباه رفت تا رسید بهش اینطوری بوده اینا همش جو دادن اروپایی های اسکله شما باور نکنید خودشونن میدونن داستان چی بوده
بدیهی است که هر کشوری گذشته ی تاریخی خود را با شکوه و عظمت و گذشته تاریخی دیگر کشور ها را کوچک نشان میدهند ب خصوص ک غربی ها برای پوشش ضعف های خود در برابر شرق و ایران دست به تحریف و جعل تاریخ زده اند چرا که در تاریخ تمدن ویل دورانت یونان باستان به وضوح دیده میشود ب طور مثال در این کتاب ذکر شده در نبرد زمینی خشایار شاه و لئونیداس شمار کشتگان ایران بیست هزار نفر بوده ک توسط سیصد نفر کشته شده اند که چنین چیزی محال ممکن است و بر اساس عقل و منطق نیست و چیزی جز خیال بافی و اقراق بونانیان برای پوشش ضعف های خود نیست لذا تاریخ نویس واقعی کسی است که حقیقت تاریخ را برای ایندگان ثبت نماید نه دروغ و تحریفی از آن را.
متأسفانه تاریخ هرودوت غرض ورزانه نگاشته شده است و بسیاری از حقیقت ها که مطابق باورها و علایق هرودوت نبوده اند، تحریف شده اند. اما به جهت نبودن منابع تاریخی که از آن دوران بر جای مانده باشند، ما به ناچار از گفته های هرودوت بهره می گیریم و البته که این بهره گیری به معنای پذیرش آن سخنان نیست، بلکه فقط روایتی است از تاریخ کهن دوران باستان و حوادث آن.
چاخان از این بزرگ تر اگه اینطوری باشه برای هر یونانی ۶۶ ایرانی مرده افسانه تا کجا !!!