سرباز گارد جاویدان هخامنشی

بازدید: 10041 بازدید
نقش

نیروهای گارد یا سپاه جاویدان اکثراً از فرزندان خانواده های بزرگ ایرانی بودند. آنان مطمئن ترین، وفادارترین و ورزیده ترین نیروهای پادشاهان هخامنشی بودند. در واقع نیروهای اصلی در جنگ ها و خط شکنان واقعی، این افراد بودند. آنان گذشته از وظیفه اولیه خود که محافظت از شاه بود، همه گونه رشادت و فداکاری در مواقع حساس را نیز به عهده می گرفتند. در بین این جاویدان ها از عیلامی ها و مادها نیز استفاده می شد. نیزۀ در دست یک گروه هزار نفری از این سربازان، در انتها به یک سیب یا انار طلایی کوچک ختم می شد و در مواقع ایستادن قسمت انتهایی نیزه بر روی پای گاردیان قرار می گرفت، اینها همه پارسی و هنگ محافظان مخصوص شاه بودند. این نیروها از ده گروه هزار نفری تشکیل می شدند.

مکان خلق: ایران، شوش، تخت جمشید، کاخ آپادانا (کاخ اصلی داریوش یکم)
دوران حکمرانی: خاندان هخامنشیان
دوران فرمانروایی: داریوش یکم، قرن ششم پیش از میلاد
جنس آجرها: شن و آهک
پوشش: لعاب
اندازه آجرهای سفالی: در حدود 35 سانتی متر پهنا و 8.5 سانتی متر ارتفاع
اندازه کامل اثر: 70 سانتی متر پهنا و 198 سانتی متر ارتفاع
موضوع: سرباز کماندار گارد جاویدان (سپاه نامیرا)
محل نگهداری: بعد از کشف شدن این اثر به دست باستان شناسان خارجی در سال 1959 میلادی، از کشور خارج شده و هم اکنون در موزه بریتانیا (The British Museum) قرار دارد و صاحبان اصلی این اثر که ایرانیان هستند، از دارا بودن آن بی بهره اند.

سربازان گارد جاویدان و دلیل نامگذاری آنها به این نام

همانطور که به آسانی از تصویر این اثر هنری باستانی قابل تشخیص است، موضوع این دیوار نگاره درباره یکی از سربازان ویژه دوران هخامنشیان است که به نیروهای گارد جاویدان تعلق داشته است. به همین منظور برای بهتر شناختن این گروه نظامی ورزیده و توانمند، به صورت مفصل به شرح چگونگی شکل گیری آنان می پردازیم و سپس درباره سلسله هخامنشیان و اوضاع ایران و مردمش در زمان آنها، سخن خواهیم راند (البته این متون به پشتوانه منابع مکتوب مهم و معتبری گردآوری شده اند که در پایان این نوشته نام آنها را خواهیم آورد).
ورثرغنه (Varathragna) یا سربازان جاویدان (شکست ناپذیر)، نام یکی از واحدهای ارتش ایران است که دارای اهمیت خاصی در دوران هخامنشیان بود و کوروش مبتکر آن است. این واحد نیرومند نظامی، سربازانی را شامل بوده است که یونانیها آنها را «امرتات (امرداد)» به معنای جاویدان نام نهاده بودند. این گروه در زبانهای اروپایی نیز به گارد جاویدان شهرت یافته است. این نام را بدان جهت یونانیها به این دسته از سربازان ایرانی، که وظیفه مخصوصی به آنها محول شده بود، داده اند که شمار آنان می بایستی ثابت، یعنی ده هزار نفر باشد. چنانچه به علتی در تعداد آنان نقصانی رخ می داد، بی درنگ این کمبود جبران می شد و دوباره به ده هزار می رسید. این لشکر ده هزار نفری زیر فرمان افسر ارشدی که دارای درجه و عنوان «بیورا پئی تیش (Bevara Paitish)» بود و به واحدهای کوچکتر هزار نفری که هر یک از آن واحدها نیز زیر فرماندهی افسری که دارای عنوان «هزاره پئی تیش» بود، تقسیم می شد. یونانیان به فرماندهی کل این لشکر ده هزار نفری «میریارخوس» و به فرماندهی هر واحد هزار نفری «خیلیادخوس» عنوان داده بودند که معنای آنها به ترتیب «رئیس یا فرمانده ده هزار سرباز» و «رئیس یا فرمانده هزار سرباز» است. در بین این دسته های هزار نفری، یک واحد مختص حفظ و حراست جان شاهنشاه تعیین شده بود که گار سلطنتی را تشکیل می داد. ریاست آن را یک «هزاره پئی تیش» که یونانیان آن را «دوروفوروس (Doryphore)» به معنای «نیزه دار» نامیده اند، بر عهده داشت که علاوه بر ریاست گارد شاهنشاهی، انجام امور درباری نیز به وی سپرده شده بود و یکی از نزدیکان دربار و شخص دوم شاهنشاهی ایران به شمار می رفت، زیرا در هر مورد و مکانی، چه در میدان رزم و چه در محفل بزم، می بایستی همراه شاه باشد.

بزرگنمایی سر سرباز:
سرباز

نیروهای اصلی در جنگ ها و خط شکنان

فرمانده کل گارد جاویدان، فرمانده کل سپاه ایران نیز بود و قدرت فوق العاده ای را در اختیار داشت. این فرمانده را شخص شاه از میان افراد خانواده خود یا از میان دوستان مورد اعتمادش انتخاب می کرد. فرماندهی گارد که فرماندهی کل سپاه هم بود، در مقابل شاه مسئول بود و در تمام اوقات می بایست در کنار شاه باقی بماند. تشکیلات گارد جاویدان، از درجه داران و افسران تشکیل می شد. این افراد پیاده نظام بودند، اما هنگ های هزار نفری سوار هم در بین آنها وجود داشت. محافظت از جان شاه به هنگ محافظان سپرده شده بود و از این رو به هنگام جنگ، در جلو و کنار او مستقر می شدند. سربازان گارد جاویدان در نبردهای زیادی شرکت کردند از جمله: حملۀ خشایارشا به یونان که در مطلب «جنگ دریایی خشایارشا هخامنشی در سالامیس» به آن پرداخته ایم.

تجهیزات گارد سلطنتی هخامنشیان

تجهیزات گارد سلطنتی، علاوه بر سلاح های معمولی، عبارت بوده است از نیزه ای بلند که منتهی به یک گلوله طلایی می شده که سرباز این قسمت را بر روی پای خود قرار می داد؛ و در این مورد توصیفی که مورخان یونانی، خصوصاً هرودوت، از این سربازان کرده اند، با نقوشی که در تخت جمشید دیده می شود مطابقت دارد. افسری که در زمان داریوش به این شغل منصوب شده بود، گاداتاس (Gadatas) نام داشته است. گارد سلطنتی ایران دارای تاریخچه ای بسیار قدیمی و طولانی است. هنگامی که کوروش هنوز زمام امور کشوری را در دست نگرفته بود، قبل از هر اقدامی سران قبایل را، که آن زمان باجگزار مادها بودند، به دور خود گرد آورد و با ارتش کوچکی که با اتحاد این «وسپوران» فراهم کرده بود فتوحات خود را شروع کرد. در واقع همین ارتش مختصر، ولی مهم، که هسته اولیه ارتش پارسی را تشکیل می داد، از بدو به وجود آمدن، از حامیان صمیمی سردار خود یعنی کوروش بود و از همین هنگام است که با برگزیدن عده ای از سربازان که از همه رشیدتر و دلاورتر بودند، گارد شاهنشاهی پا به عرصه وجود می گذارد و در طی قرون متوالی تا به امروز فراز و نشیبهای فراوانی را پشت سر گذاشته است. در زمان اشکانیان، عنوانی که به آنها داده می شده است «هم هرز (Hamharz)» یا «هم هیرز (Hamhirz)» بوده است.

شجاعت و حماسه های گارد جاویدان

به هنگام دیدارهای سران با شاه، این گارد نزدیکتر از سپاهیان دیگر به وی بودند. این افراد از خود شجاعت و حماسه های فراوانی برجای نهاده اند و تا آخرین روزهای سلطنت هخامنشیان نقش جان نثار را ایفا کردند. در زمان حمله اسکندر به ایران نیز این گارد پر قدرت با یک حمله برق آسا و شدید، فالانژهای اسکندر را تار و مار کردند و حتی به راحتی می توانستند نیروهای غاصب اسکندر را شکست دهند، اما چون ماموریت آنان نجات خاندان سلطنتی از دست مهاجمان مقدونی بود، با وجود اینکه توانستند صفوف سپاه دشمن را تا اردوی تدارکات آنان بشکافند، اما باز فالانژها موفق شدند تجدید سازمان کنند و با حملات پی در پی، جاویدانها را عقب برانند. درآن حملات وحشیانه اسکندر، تمام افراد گارد جاویدان در راه محافظت از شاه جان خود را فدا کردند. آنها در حال مرگ نیز به اسب ها و سواران مقدونی چنگ می انداختند تا مانع از تعقیب شاه شوند.

عنوان سربازان گارد شاهنشاهی از کجا برگرفته شده است

معلوم نیست که در زمان هخامنشیان، سربازان گارد شاهنشاهی چگونه نامیده می شده اند؛ ولی با تحلیل واژه ای که در عهد ساسانیان برای گارد سلطنتی به کار می برده اند، می توانیم عنوان «سربازان نگهبان جان شاهنشاه» را در عهد هخامنشیان تعیین کنیم. واژه ای که در عهد ساسانیان برای سپاه جاویدان به کار می رفته «ورترگ نیگان (Vartharg Nighan)» و فرمانده این سربازان را «ورترگ نیگان سالار (Vartharg Nighan Salar)» می نامیدند که از واژه «ورثرغنه» مشتق می شود و این واژه نیز برگرفته شده است از نام یکی از خدایان اساطیری و افسانه ای مشترک ایران و هند که قبل از تاسیس شاهنشاهی هخامنشی مورد پرستش قبایل آریایی هند و ایرانی بوده و «ورترا (Vrtra)» یا «ورثرغنه» نامیده می شده است. از جمله اوصاف و خصایصی متعددی را که این خدا داشته، یکی هم مظهر نیرو و پیروزی بوده است و هیچ قدرت و نیرویی نمی توانسته در مقابل او ایستادگی و مقاومت کند و شدیدترین استقامت ها را درهم می کوبیده است. از طرف دیگر «هائوما» که هندی ها به آن «سائوما» یا «سوما» می گویند، شربت سکر آوری بوده که از عصاره گیاهی که هنوز بر ما نامعلوم است چه نوع گیاهی بوده، به دست می آمده است. این مشروب خاصیت جاودانگی و امرتاتی (نامیرایی) داشته است و در یسنا (IX’19,32) از دعاهای ده گانه که به درگاه یا بهتر بگوییم به این شراب نیازمند بودند، یکی هم چنین ادعا می شده است:
«از نیایش هایی که در نزد تو دارم و بخششی که از تو می طلبم، نیرویی است که در تو برای دور نگاهداشتن مرگ وجود دارد. از آن مرا برخوردار کنی که مرا آنچنان نیرو بخشد که هر مقاومت و ایستادگی را بتوانم درهم بکوبم یعنی ورثرغنه به من ارزانی دارد که در روی زمین در مبارزه با دشمن، که بزرگترین آنان «دروژ (دروغ)» است، پیروز گردم.»

سربازانی که دنیایی را به زیر سلطه خود درآورده بودند

همانطور که گفته شد، ورثرغنه، که خدای پیروزی و استقامت است، نام خود را به گارد سلطنتی ساسانیان داده و شاهنشاهان ساسانی آن را با تغییراتی جزئی به سربازان حامی جان خودشان تفویض کرده اند. عنوانی که بدین سان به سربازان نگهبان جان پادشاهان ساسانی داده شد «ورترگ نیگان» بود که به معنای شکست ناپذیر است و این عنوان برای سربازان گارد شاهی ایران و فرمانروایانی که با داشتن چنین سربازانی دنیایی را به زیر سلطه خود درآورده بودند، کاملاً برازنده و شایسته بود. بنابراین عنوان سربازان گارد شاهنشاهی ایران را که یونانیان «جاوید» لقب داده بودند، می توانیم با افزودن علامت جمع فارسی باستان یعنی «نام، Nam» به واژه «ورثرغنه» از نو بسازیم و آنان را «ورترگنه نام (Varatragnanam)» بنامیم. بنا بر آنچه گفته شد، با واژه جاوید که یونانی ها به گارد شاهنشاهی هخامنشیان نسبت داده اند، صفت و چگونگی و کیفیت آنان را خواسته اند توصیف کنند که عده آنان چون می بایستی ثابت بماند، پس جاوید بوده اند و برای آنها پایان و زوالی قابل تصور نبود. در تایید این نظریه همین بس که در هیچ دوره ای به واژه جاوید برای معرفی اینگونه سربازان در زبان فارسی بر نمی خوریم. در زمان ساسانیان عنوان های متعددی به اینگونه سربازان سلطنتی داده شده است، از جمله «پشتیگبان (Pushtighban)» که ریاست آن به افسر ارشدی که او را «پشتیگبان سالار» می نامیدند، واگذار شده بود. او به همراه موبد موبدان «اران سپهبد» و دبیران مهیست از نزدیکترین اشخاص به شاه و دربار بوده است و از نام او در شمار امیران و نجبای شاهنشاهی ایران در سنگ نوشته «پایکولی» یاد شده است.

سلاح های سربازن سلطنتی در منطقه های گوناگون زیر سلطه هخامنشیان

همانطور که در نقوش تخت جمشید مشاهده می شود، سرباز گارد سلطنتی دارای نیزه ای بلند، کمانی آویخته بر دوش چپ و یک تیردان یا ترکش بوده است. سربازان منطقه سکاها مجهز به نوعی تبرزین هستند که جزئیات آن با یک پرنده که گلوله ای را در منقار دارد، به خوبی دیده می شود. گروه های دیگری مسلح به خنجر هستند که در طرف چپ به کمربندی آویخته شده و در جلدی که با ظرافت و مهارت تمام تزیین گردیده، قرار داده شده است. سواره نظام دارای ارابه ها یا گردونه هایی بوده که با اسب کشیده می شدند، و این کار یادگار زمانی است که آریایی ها به سرزمین کنونی ایران وارد شدند و همین موضوع و شیوه نظامی، دگرگونی بزرگی را در سرنوشت آینده جنگها به وجود آورد. لازم به یادآوری است که در زمان فرمانروایی داریوش بر ایران، ریاست گارد سلطنتی جاویدان را فردی به نام «اسپاتینس» بر عهده داشته است که در سنگ نوشته نقش رستم به کماندار داریوش ملقب شده است.

آرایش نظامی و فرماندهی این واحدها

پادشاهان هخامنشی که نام آنان در جنگاوری و مقابله رو در رو با دشمنان داخلی و خارجی زبانزد خاص و عام است، گذشته از قدرت فرماندهی و درایت خود، ارتش مجهز و توانمندی نیز در اختیار داشتند. آنان با کمک این سپاه قدرتمند بود که توانستند امپراتوری بزرگ خود را بنا کنند و دولت های قدرتمند آن روز جهان را شکست دهند. لذا این سپاه دارای آرایش خاصی بود که تا آن زمان این نوع آرایش و نحوه نبرد دیده نشده بود. هخامنشیان آرایش نیروهای خود را به صورت ده دهی انجام می دادند. کوچکترین واحد، دسته یا گروه ده نفری بود. ده دسته یک واحد صد نفره یا گروهان را تشکیل می داد. ده گروهان، یک واحد هزار نفره یا هنگ را تشکیل می داد و ده هنگ نیز یک واحد ده هزار نفره یا لشکر را به وجود می آورد. فرماندهی این واحدها، فرماندهی گروه ده نفری، صدنفری، هزار نفری، ده هزار نفری خوانده می شد که معادل گروهبان، سروان، سرهنگ و سرلشکر امروزی بود. به نقلی این سازماندهی به کوروش و به نقلی به داریوش نسبت داده شده است. عزل و نصب گروهبان تا سروان در حیطه اختیار فرماندهان لشکر بود، اما سرهنگ و سرلشکر را شخص شاه منصوب می نمود. سربازان ایرانی از بیست تا پنجاه سالگی در ارتش خدمت می نمودند. آنان به سپرهایی لوزی شکل ساخته شده از نی مجهز بودند و علاوه بر کمان، شمشیر و کارد نیز داشتند. کلاه هایی بلند بر سر می گذاشتند و زره آنها از فلس و آهن است. لباس فرمانده عبارت است از: شلواری سه لا و بالاپوشی دو تکه و آستین دار که تا زانو می رسید. این فرماندهان در تابستان شنلی ارغوانی یا رنگارنگ بر دوش می انداختند. پارچه ای از کتان بر سر می گذاشتند و هر مرد یک کمان و یک کمند داشت. این نوع آرایش و نحوه سلاح ها به طور ثابت نبوده است و سلاح ها و نوع پوشش اقوام دیگری که در ارتش شاه جای داشتند، کاملاً متفاوت بوده است.

شاهنشاهی هخامنشی و حکومت بر سرزمین های بیکران و پهناور

شاهنشاهی هخامنشی اولین حکومت آریایی است که اقوام مختلفی را که از نظر نژاد، زبان، آداب و رسوم، عقاید و مذاهب با یکدیگر تفاوت بسیار داشته اند، زیر فرمانروایی یک پادشاه اداره می کرد. داریوش بزرگ در یکی از سنگنبشته هایی که برای ما به یادگار گذاشته است، خود را چنین معرفی می کند: «منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای نژادهای مختلف، شاه این سرزمین های بیکران و پهناور.» پادشاهی ایران از سمت خاور تا هندوستان و از جانب باختر تا دریای سیاه گسترش داشته و نیز قسمتی از یونان کنونی را شامل بوده است. به علاوه مصر، حبشه و لیبی نیز جزء مستعمرات آفریقایی هخامنشیان به شمار می رفته است. چیزی که بیشتر موجب شگفتی است، وسعت و پهناوری چنین حکومتی نیست زیرا به گفته کوروش بزرگ: «فتح کشوری آسان است ولی نگاهداری آن مشکل.» بلکه شیوه اداره کردن این اقوام انبوه و مختلف، ایجاد حسن تفاهم و تولید نقطه اتکا بین سرزمین هایی است که تا قبل از پیدایش شاهنشاهی هخامنشی، پیوسته در جنگ و ستیز بودند و کشورهایشان با خون آغشته شده بود. حکومت هخامنشی با گرد آوردن اقوام مختلف زیر لوای یک قانون (داد)، فرهنگهای گوناگونی را در هم آمیخت و اگر این وضع تا پنجاه سال دیگر پیدا می کرد، بزرگترین کنفدراسیون ملل زیر رهبری پادشاهی ایران پایدار می ماند و انقراض آن را مشکل و حتی غیر ممکن می ساخت. اصول سیاسی هخامنشیان از سازمان اجتماعی این قوم سرچشمه گرفته و بر پایه آن بنیان گذاری شده بود. زیرا سازمان اجتماعی ایران مربوط به روزگار دیرینه ای است که تمام قبایل آریایی با یکدیگر زیست می کرده اند.

قبایل و مساحت امپراتوری ایران

هخامنشیان به یکی از قبایل متعدد آریایی تعلق دارند که در مهاجرت بزرگ اقوام آریایی، به سوی فلات ایران روی آوردند. برخی از آنان در ایران متمرکز شدند و تعدادی دیگر به سوی مناطق دیگری رهسپار گردیدند. گزنفون در کتاب معروف خود (کوروپدیا) قبایل شکل دهنده جامعه ایران را به دوازده تیره تقسیم و جمعیت آنان را یکصد و بیست هزار نفر تعیین می کند. هرودوت، مورخ مشهور یونانی ملقب به «پدر تاریخ» می نویسد: «قبایلی که اجتماع و قوم ایرانی را تشکیل می دهند بسیارند.» و فقط از آنها تعداد ده قبیله را نام می برد. مورخان جدید، مانند ادوارد مایر، جمعیت ایران هخامنشی را پانصد هزار نفر و مساحت امپراتوری ایران را پنج میلیون کیلومتر مربع برآورد می کند.

قبایلی که قوم ایران هخامنشی را تشکیل داده بودند

1. قبایل سرزمین پارسه: هرودوت ساکنان این منطقه را «پاسارگدیان (Pasargadiens)» نامیده است و «کارامانیان (Caramaniens)» و «اوتیها (Utiens)» را جزء پاسارگدیان به شمار آورده است.

2. مادها: عدۀ زیادی از مورخان قدیم و نویسندگان و ایرانشناسان عصر جدید، قبیله های ماد را جزء نژاد آریایی نمی دانند. پیش از تاسیس شاهنشاهی هخامنشی، مادها امپراتوری بزرگی را دارا بودند که قسمتی از آسیای کوچک را در بر داشت.

3. هیرکانیان: آنها ساکنان «ورکن (Varkan)» یا «ورکنه (Verkana)» بودند.

4. پارتها: در سنگ نبشته های هخامنشی از آنها با نام «پرثوه (Parthave)» یاد شده است.

5. آریاها: آنها در زمان هخامنشیان «اره ئیوه (Araiva)» یا «هرئیوه (Haraiva)» نامیده می شدند.

6. درنگه ایها: اقامتگاه این قوم (درنگیانا) در منطقه سیستان امروز ما بود و هرودوت آنان را «سرنگه ایها (Sarageens)» می نامد که در جنوب ایالت هرئیوه (هرات) یعنی در مغرب کشور کنونی افغانستان ساکن بودند.

7. اراخوسیائیها: آنها از ساکنان «اراخوسیا یا هره ئووتیش (Harauvatish)» بودند و در شمار شرقی رود هلمند (هیرمند) اقامت داشته اند. برخی از تاریخ دانان، این منطقه را با قندهار کنونی یکی می دانند.

8. باکتریائیان (باختری ها): آنها از ساکنان باختریش که در سنگ نبشته های هخامنشی «باکتریش (Baktrish)» نامیده شده اند، بوده اند. این منطقه در شمال ایران کنونی قرار داشته و پایتخت آن بلخ بوده است.

9. سغدی ها: آنها در زمان هخامنشیان «سوگودا (Suguda)» نامیده می شده اند و محل اقامت آنان بین رودخانه های آمو دریا و سیر دریای کنونی بوده است.

10. خوارزمی ها: آنها ساکنان سرزمین خوارزم بوده اند که در سرزمین هخامنشیان «اوورزمیش (Uvarazmisha)» نامیده می شده است.

11. مارگیانائیان: آنها ساکنان ماگیانا که مطابق است با «مرگوش (Margush)» هخامنشی که آن را با «مرو» امروزی یکی می دانند.

12. ساگارتی ها (Sagartiens): آنها بر حسب نوشته های هرودوت، سواره نظام ارتش هخامنشی را تشکیل می دادند و در شهر ساتراپ ساکن بودند.

ابراز مهربانی نسبت به زیردستان توسط کوروش

پس از آنکه کوروش سلطه و اقتدار خود را در باختر ایران برقرار کرد، روی به سوی خاور ایران نهاد و کشورهای خاوری را نیز به شاهنشاهی ایران افزود. بدین سان کوروش شاهنشاهی پهناوری تشکیل داد که مرزهای آن از تمام امپراتوری هایی که تا پیش از آن وجود داشت، تجاوز کرد. به علاوه کوروش در پرتو ابراز مهربانی نسبت به رعایا و زیردستان خود، شخصیت ممتازی پیدا کرد. این روش حیرت آور تازه ای بود که کاملاً برخلاف رفتار خشونت آمیز آشوریها نسبت به اقوام مغلوب بود. البته چنین رفتاری در عمل با اشکالات متعددی روبرو می شد زیرا که شاهنشاهی کوروش شامل عده بسیاری از اقوام و طوایف گوناگون بود که دارای مذاهب و عادات و رسوم مختلف و مخصوص به خود بودند و کوروش لزوماً برای هر یک از آنان قوانین و رسومی را به کار برد که متناسب با احساسات و موافق با افکار و روحیه آنها باشد. شاهان هخامنشی طبق اصول و قواعدی بس دیرین، که قبل از پیدایش پادشاهی ایران مرسوم و معمول بوده، شخصاً جانشین خود را انتخاب می کردند. همچنین شاهزاده و ولیعهد می بایستی از طرف مادر از یک خانواده اصیل اشرافی به وجود آمده باشد.

جایگاه عدالت در عهد شاهان هخامنشی

در عهد هخامنشی عدالت دارای مقام شامخی بوده است. شاهان هخامنشی، عدالت و اجرای آن را یکی از برنامه های سلطنت خود و سرلوحه امور کشوری قرار داده بودند. به همین جهت است که قضات در این زمان از مزایای فراوان و امتیازات زیادی برخوردار بوده اند. این وضع تا زمان سلسله ساسانیان به گسترش خود ادامه داد. برای این است که داریوش بزرگ خود را نماینده اهورامزدا بر روی زمین می دانست. او بر این عقیده بود که واقعاً باید رسالتی را که اهورامزدا بر عهده او واگذار کرده است را انجام دهد. در تمام سنگنبشته های او سخن از درستی و راستی و نهی از دروغ است. در یکی از کتیبه های او در نقش رستم چنین می خوانیم: «ای مرد از قانون سرپیچی مکن. اگر کسی خواست از اطاعت روی برگرداند از او ممانعت کن و کاری انجام مده که شاه مجبور به مجازات تو گردد.» هر چند همیشه در ایران، در هر زمان و مکان، عدالت و مذهب مانند یک روح در دو کالبد بوده اند و با یکدیگر رابطه مستقیم داشته اند، اما این تذکر بی مناسبت نیست که عده ای معتقدند داریوش با وجود اینکه از اهورامزدا در تمام کتیبه هایش نام می برد، اما به دین زردشت نگرویده است. با این حال بعضی دیگر درباره زردشتی بودن هخامنشیان بسیار پا فشاری می کنند و حتی پا را فراتر گذاشته و می گویند کتاب قوانینی که با نام «وندیدات» شهرت دارد، در اصل «وی دیودات» نام داشته که مورد استفاده ایرانیان ساسانی بوده و در زمان خشایارشا هخامنشی تدوین شده است.

قانون و پیروی از دستورات اهورامزدا در زمان هخامنشیان

اهورامزدا در زمان سلطنت هخامنشیان خدای شاهنشاهان و طبقه اشراف و نجبای این سلسله بوده است و از روزگار دیرین در نزد ایرانیان به نام اهورا و در نزد هندیان با عنوان «اسورا» پرستش می شده است. عدم آگاهی از مذهب هخامنشیان دلیل بر فقدان قانون و پیروی از دستورات اهورامزدا نمی تواند باشد، زیرا غیر ممکن به نظر می آید که شاهان ایران در دوران فرمانروایی هخامنشیان، دستور به جمع آوری قوانین پراکنده در سایر نقاط شاهنشاهی و تدوین آنها به صورت یک مجموعه داده باشند و برای زادگاه خود، که پارسه باشد، این مسئله مهم را نادیده گرفته باشند. شواهد و اسنادی در دسترس است که درستی این موضوع را تایید می کند. اردشیر اول، مشهور به درازدست، عزرا را که نزد یهودیان معروف به «عزرا سوفر» یا «عزرای دبیر» است و ریاست دبیرخانه شاهنشاهی ایران را بر عهده داشت و همچنین منشی مخصوص دربار بود، مامور کرد که قوانین بنی اسرائیل را جمع آوری و به صورت یک مجموعه منظم تدوین کند و ما همین مجموعه را امروز تورات می نامیم و عزرا از طرف پادشاه ایران گماشته شد تا آن را نوشته و تدوین کند. داریوش یکم، هنگامی که برای برکناری «اریاندس» وارد مصر شد، پس از اجرای مراسم تاجگذاری با عنوان «را» و بر طبق آداب و رسوم مصریان، همه کاهنان و رهبران مذهبی مصر را در جلسه ای دعوت کرد و به آنان دستور داد که قوانین مصر را تا سال 526 پیش از میلاد یعنی تا سال 447 سلطنت «اماسیس (Amasis، فرعون مصر)» جمع آوری کنند و به صورت مجموعه ای درآورند. این کار نزدیک به شانزده سال به طول انجامید. پس تمام مواد قانونی را روی برگ های پاپیروس به خط دموتیک، یعنی خطی که شباهت زیادی به آرامی داشت و در سراسر شاهنشاهی ایران رواج یافته بود، نوشتند.

شیوه اجرای عدالت در ایران باستان

برای اینکه بدانیم در سرزمین ایران باستان چگونه عدالت اجرا می شده است، چاره ای نیست جز توسل به سنگ نوشته ها و متون بر جای مانده از مورخان قدیم. برای مثال کلمه «دات» هم به معنای قانون است و هم ارتباط مستقیم با واژه «داد» که به معنی عدل است، دارد. بدیهی است هنگامی که یک قانون بدون استثناء و تبعیض درباره عموم افراد جامعه ای اجرا می شود، عین عدالت است. در یکی از سنگنبشته های داریوش یکم، که در مورد کارهایی است در زمان سلطنت خود انجام داده است، می خوانیم:
«داریوش شاه می گوید با کمک اهورامزدا چنان نهاد و اخلاقی دارم؛ هر چه درست است و با راستی قرین باشد، دوست دارم و هر چه نادرست است (بر خلاف عدالت است)، از آن متنفرم. تا کنون پیش نیامده است بنده ای برای آزادی دشواری پدید آورد و هرگز دیده نشده است که فرد آزاده ای نسبت به مسکینی ناراحتی ایجاد کند. من دوست دارم هر چه را درست است. کسی که دروغ می گوید، من از او متنفرم. من طبیعتاً خشمگین نیستم و هر که تند خویی کند، با ملاطفت از خشم او جلوگیری می کنم. هر که بیازارد، به اندازه آزاری که رسانده است به او کیفر می دهم. هرگز اتفاق نیفتاده است که آزار دهنده به کیفر نرسیده باشد. کسی که بر خلاف راستی سخن گوید، هرگز سخنی با او ندارم ولی کسی که آزار می رساند، او را به مجازات می رسانم.»
همانطور که در متن این سنگنبشته آمده است، داریوش از دروغ بیزار است و آن را به صورت علنی بیان می کند تا همه بدانند. لازم به یادآوری است که بزرگترین گناه نزد ایرانیان «دروژ» یعنی دروغ بوده است و همه افراد برای اینکه مرتکب دروژ نشوند، تلاش می کرده اند تا عمل بد انجام ندهند تا در موقع بازخواست بتوانند راستگو باشند و به ناچار دروغ نگویند.

برقراری قاعده و ضابطه در امور اقتصادی توسط داریوش

در میان پادشاهان ایران قدیم کمتر فرمانروایی را می بینیم که مانند داریوش یکم، به خوبی درک کرده باشد که کامیابی و سعادت یک ملت و در نتیجه دوام و بقای سلطنت بر پایه اقتصادی سالم باید استوار باشد. داریوش نه فقط یک قانون گذار و یک سازمان دهنده بود، بلکه با اندیشه روشنی که داشت یک اقتصاد دان برجسته نیز به شمار می رفت. او درک کرده بود که اولین شرط پایداری کشور برقراری قاعده و ضابطه در امور اقتصادی است. بر اساس همین فکر بوده است که مقیاس ها و اوزان را بر پایه درستی گذاشت و آن سیستم پولی را که قبلاً نیز وجود داشت، تکمیل کرد و به تعمیم و توسعه آن همت گماشت. بنا بر عقیده ای که عمومیت یافته و ناشی از نظر یاد شده است، تاسیس یک سیستم مالی و گسترش آن در سراسر قلمرو شاهنشاهی هخامنشی از ابتکارات داریوش است. هرودوت در این مورد چنین می نویسد: «داریوش کشور خود را به بیست منطقه تقسیم کرد. ایرانیان هر یک از این منطقه ها را شهرب نشین می نامیدند. هر یک از آنها به وسیله یک استاندار اداره می شود و ضمناً این استاندار موظف است مالیات هایی (فوروس) را که از هر منطقه وصول می کند به داریوش بپردازد.» این بیست منطقه شهرب نشینهایی بودند زیر فرمان یک شهرب که مالیاتها را دریافت می کرده است. لیکن استان پارسه از پرداخت مالیات معاف بوده است. به علاوه اقوام و قبایلی مانند «کلخیسی ها (Colchides)» حبشی ها، اعراب و ساکنان شمال قفقاز نیز از پرداخت مالیات به حکومت معاف بودند ولی مجبور بودند که هدیه هایی که «دورون» نام داشتند را در عوض مالیات به داریوش تقدیم کنند. از این نوشته هرودوت چنین می توان نتیجه گرفت که تقسیم بندی شاهنشاهی ایران به بیست منطقه و تاسیس یک سیستم مالیاتی کارآمد، از ابتکارات داریوش یکم می باشد.

کوروش بزرگ، نامدارترین پادشاه هخامنشی

در خاتمه سخن لازم است از تجلیلی یاد کنیم که یک نویسنده فرانسوی موسوم به «Champdor» از کوروش بزرگ به عنوان نامدارترین پادشاه هخامنشی کرده است. وی اینچنین می نویسد: «کوروش در خاطره انسانیت نه فقط نمونه پادشاهی عالی قدر بلکه بلکه نمونه پادشاهی عادل است. سلطنت او عاری از تمام عواملی است که لازمه تایید نمونه یک فرد پیروز بر قوم شکست خورده است. او یکی از مردان برجسته است که از نظر بزرگی در بین مردان بزرگ باستان با فاصله ای زیاد نسبت به آنها جلوه می کند و به جاست که او را «پدر اقوام» بنامند. طرز رفتار او نسبت به اقوام، چنین عنوانی را کاملاً توجیه می کند. هیچ وقت و در هیچ موقعیتی کوروش نسبت به اقوام شکست خورده و مغلوب، آنطور که آشوری ها نسبت به اقوام زیر سلطه خود عمل و آنان را تبعید یا نابود می کردند و سران آنان را زیر بی رحمانه ترین شکنجه ها و آزارها قرار می دادند، رفتار نکرد. دوران او، که می توان آن را «دوران کوروش» نامید، یکی از شواهد احترام به ارزشهای انسانی و پیشرفت های اجتماعی و حکومت واقع بینی است. کافی است که برای توجیه آن همین قدر بگوییم که به ایرانیان از همان آغاز کودکی، راستی و درستی آموخته می شد. آنان در مقابل محبت سپاسگزار بودند و اشخاص خاین و نمک نشناس را به بزرگترین عقوبت می رساندند. این نوع تربیت یکی از عالی ترین روشهای تربیت جوانان در جهان آن روزگار و حتی در دوران کنونی می باشد. پس شایسته است که مورخ در برابر چنین چهره ای، سر تعظیم فرود آورد و چنین فرد بزرگمنش و انسان دوستی را برای همگان برجسته و نمایان سازد؛ زیرا چنین پادشاهی، هر اندازه هم که مانند سایر انسان ها باشد، باز افرادی هم چون او انگشت شمارند.»

عشق ورزیدن به درستی و راستی ها توسط مردم سرزمین ایران

ایرانیان دوران هخامنشی قومی دلیر، با شهامت، راستگو و نیرومند بودند. در بین تمام اقوامی که کوروش، کمبوجیه و داریوش یکم به زیر سلطه خود درآوردند، می توان گفت که ایرانیان از احساسات انسانی و بشر دوستی به بالاترین درجه ممکن تا آن زمان برخوردار بوده اند. داریوش بزرگ در یکی از سنگنبشته ها چنین می گوید: «این خطّۀ پارس که اهورامزدا به من ارزانی داشته است، کشوری زیباست. مردمان خوب و اسبهای خوب دارد. در پرتو توجهات اهورامزدا و ارادۀ من از هیچ دشمنی باک ندارد.» مردم دوران هخامنشیان، به درستی عشق مفرطی می ورزیده اند (راستی را دوست داشتند)، نسبت به پادشاه خود جان نثار و با وفا بودند، همچنین به صفت بردباری بسیار شهرت داشتند و نسبت به اقوام مغلوب به طور کلی با مهربانی و نرمی رفتار می کردند. نکته ای که بیش از همه چیز درخور ستایش است، عشق و علاقه خاصی است که شاهان هخامنشی به عدالت و گسترش آن نشان می داده اند و این علاقه بی شایبه تا زمان ساسانیان و انقراض آن سلسله به دست تازیان، به بسط و توسعه خود ادامه داد. این عوامل انسان دوستی از ایران به دنیای متمدن یونان و اروپا گسترش یافت. از بدو سلطنت داریوش و جلوس او بر اریکه شاهنشاهی ایران، پاکیزگی و خلوص ایمان و عقیده به دستورات آسمانی اهورایی و اصول اخلاقی آن، پایه و قانون اصلی زندگانی ایرانیان گردید و حتی شاهنشاهی ایران بر روی این اساس پایه گذاری و استوار شد. از آغاز دوران هخامنشیان تا انقراض سلطنت ساسانیان، نیرو و عظمت این قوم از چشمه درستی و راستی سیراب شده و جلوه کرده است.

منابع:
1. کتاب ایران در زمان هخامنشیان، نوشته مرتضی احتشام، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران: 2535.
2. کتاب کوروش و داریوش هخامنشی، نوشته محمدباقر رجبی، موسسه انتشارات کتاب نشر، تهران: 1392.