نقاشی پرتره ونسان ون گوگ با پالت نقاشی یکی از بهترین خودنگاره هایی است که این هنرمند از خود به تصویر کشید. اگرچه کارنامۀ هنری ون گوگ بسیار کوتاه و سخت بود، اما تنها 10 سال طول کشید که او ثابت کند یک هنرمند فوق العاده پُر کار و خلاق است. او کمتر از 36 خودنگاره از خود به تصویر درآورد. ونسان نخستین نمایشگاه خود را درست پس از ورود به پاریس در مارس 1886 میلادی بر پای ساخت و آخرین کارهای خود را در طول مدت اقامتش در سنت رمی خلق و به نمایش گذاشت. ون گوگ در طول مدت زنده بودنش چندان مورد پسند دیگران قرار نگرفت و در فقر شدید زندگی خود را به پایان رساند، اما حدود 30 سال پس از مرگش، او به یکی از بزرگترین نقاشان جهان بدل گشت.
نقاش: ونسان ون گوگ
تاریخ خلق: سال 1889 میلادی
رسانه: رنگ روغن روی بوم
مکتب: هلند
نوع: سلف پرتره
مکان نگهداری: نگارخانه ملی هنر، واشینگتن (National Gallery of Art).
دسته بندی: آثار ونسان ون گوگ
فهرست عناوین این نوشته:
ونسان ون گوگ آغازگر اکسپرسیونیسم قرن بیستم
ونسان ويلم ون گوگ، نقاش هلندی در سی ام مارس ۱۸۵۳ در «گروت زوندر» واقع در شمال برابانت هلند به دنیا آمد و در ۲۹ ژوییه ۱۸۹۰ در «اور» فرانسه درگذشت. رویکرد ذهنی او به مضامین تابلوهایش آمیزه ای است از کاربرد شفاف و گویای رنگ، خط، افق دید و مناظر که همین شیوه نگاه او را به عنوان آغازگر اکسپرسیونیسم قرن بیستمی شهره گرداند. آثار متأخرتر او با چرخش و پیچ و تاب های قلم مو و رنگهای تند در میان هنر مدرن نقاشی تشخص خاصی یافته است. [1]
عشق ون گوگ به دختر صاحب خانه اش
ونسان فرزند کشیش کلیسای مکتب لوتر بود. پسر عمویش آنتوان ماو (۱۸۸۸-۱۸۳۸) نقاشی بود که عمدتاً به ترسیم مناظر طبیعی گرایش داشت و دو عمویش دلال آثار هنری بودند. در سن شانزده سالگی در گالری های کویلی لاهه به عنوان فروشنده شروع به کار کرد و در سال ۱۸۷۳ به دفتر گوپلی در لندن منتقل شد. ونسان نوجوان سه سال در آنجا ماند و به احتمال قوی این دوره تأثیر شگرفی در ایجاد تعلق خاطر او نسبت به نقاشی داشته است. در آنجا بود که ونسان شیفته اورسل، دختر صاحب خانه اش شد، اما اورسل درخواست ازدواجش را رد کرد. او که به خاطر این ناکامی به شدت افسرده و غمین شده بود نزد خانواده اش به «هلفورت» بازگشت و از آن زمان بود که به حومۀ شهر پناه می برد و طرح هایی از طبیعت را به روی بوم منتقل می کرد. [1]
سوق پیدا کردن ون گوگ به عرفان افراطی
ونسان پس از مدتی به لندن بازگشت و از آنجا راهی شعبه گوپلی در پاریس شد. اما اقامتش در پاریس تنها دو ماه به درازا کشید. و دیگر بار به لندن بازگشت تا شاید دیداری با اورسل محبوبش داشته باشد. در می ۱۸۷۵، رؤسایش در گوپلی او را فرا خواندند تا به گالری باز گردد؛ حادثه ای که بارها تکرار شد. در پاریس، مانند لندن، او بی اعتنا به همه کس و همه چیز بود و پیوسته خود را می آزرد. این روند تا سال ۱۸۸۷ ادامه داشت، ونسان در این سال سراسر خاک هلند را زیر پا گذاشت و با سرزمینی که همه جای آن در محاصرۀ آب بود و در آن باد هرگز از وزش باز نمی ایستاد، آشنا شد. او دریافت که این سرزمین به سبب تلاش مردم کوشا و آرام خود، ثروتمند شده است. نگاه ون گوگ جوان نمی توانست از آموزه های کالوینیستی او تاثیر نپذیرفته باشد و بدیهی است آثاری که مطالعه می کرد، قوياً بر او تاثیر می گذاشت. یأس و ناامیدی او را بیش از پیش به عرفان افراطی سوق داد. [1]
عشق دیوانه وار ونسان به دختر عمویش
ونسان ون گوگ در سال ۱۸۶۷ از کارگاه هنر گوپلی اخراج شد و پس از آن در مدرسه ای در «رمسگیت» انگلستان به تدریس پرداخت و بعد از آن در کلیسای «ایزلورث» به عنوان دستیار واعظ مشغول به کار شد. در آنجا بود که به دشواری زندگی فقیرانۀ کارگری پی برد، سپس کار در یک کتابفروشی در «دُردرِشت» و چهارده ماه تحصیل در رشتۀ الهیات را در آمستردام از سر گذراند و پس از آن مُبَلغ مسیحیت در میان کارگران معدن در «بوریناژ» بلژیک شد. طراحی تنها مایۀ آرامش و تسلی خاطرش در مقابل ناکامی های پی در پی در زندگی اش بود که نقطۀ شروع آن سال ۱۸۸۰ در بلژیک بود. او طراحی را در «آتن» که پدرش به تازگی به آنجا منتقل شده بود، ادامه داد. در تابستان سال ۱۸۸۱، یکی از دختر عموهای ونسان برای گذراندن تعطیلات به آتن، محل جدید زندگی کشیش رفت. ونسان دیوانه وار عاشق دختر عمویش شد و به او پیشنهاد ازدواج داد. دختر جوان که از شور و اشتیاق عنان گسیختۀ ونسان ترسیده بود، با ناراحتی نزد خانواده اش بازگشت. ونسان پس از این ناکامی بار دیگر دچار سرخوردگی عمیقی شد و برای خنثی کردن تأثیرات این شکست، در وضعیتی ناامید و افسرده به کلیسا بازگشت و پس از نزاعی خشن با کشیش کلیسای خود عازم لاهه شد تا در آنجا از مشورت های «موو» یکی از اساتید نقاشی مدرسۀ هلندی، بهره مند شود. [1]
مراقبت زنی خیابانی از ونسان که بعدها معشوقه اش شد
ونسان در سفری دشوار سرانجام به مقصد رسید. در لاهه تحت مراقبت زنی خیابانی به نام «کریستین» قرار گرفت که بعدها مدل تابلوهای او و معشوقه اش شد. در سپتامبر ۱۸۸۳، در اوج گرفتاری ها در حالی که با بدهی های سنگینی مواجه شده بود و روابطش با موو نیز رو به تیرگی گذاشته بود، از کریستین که مایه آرامش وجودش بود، جدا شد. این دورۀ دو ساله (۱۸۸۳-۱۸۸۱) اگر چه برای ونسان دردناک بود با این حال بر آثارش نقشی پر رنگ به جا گذاشت. [1] کریستین به شدت سیگار می کشید و شراب می نوشید. او همیشه مست بود و حتی از فرزند خود نیز به درستی مراقبت نمی کرد. ونسان تا مدتی این رفتار کریستین را تحمل کرد و حتی در نامه هایش به تئو نیز این موضوع را پنهان می نمود و رابطۀ خود و کریستین را به ظاهر خوب جلوه می داد. ونسان که توان تأمین هزینه های مستی و شرابنوشی همیشگی کریستین را نداشت و دیگر نمی توانست رفتار ناسنجیدۀ او را تحمل کند، سرانجام مجبور شد تا از او جدا شود. این جدایی همیشه روح او را می آزرد و بر شدت مشکلات روحی وی افزود.
خلق نخستین تابلوهای ون گوگ در لاهه
در لاهه بود که ونسان به ذوق و قریحۀ ذاتی خود پی برد و در آنجا بود که نخستین تابلوهایش یعنی «دختر جوان در جنگل» و «ساحل اسخيفنینگن» را خلق کرد. رنگ در این برهه از زندگی اش به صورت نمادی برای نشان دادن حالات روانی وی به کار گرفته شد. آثاری که او در این دوره دو ساله خلق کرد على رغم عوامل کاربردی، مجموعه ای از طراحی های بسیار عالی بود «کلبۀ ماهیگیرها»، «ساحل شنی»، «سالخورده ها و روستایی ها»، «جاده ای نزدیک لوسدوئینن» و «مطالعۀ درخت» از جمله آثاری بودند که می توانستند، زمانی که نقاش و آثارش جدی گرفته نمی شد، باعث بدنامی اش شوند. [1]
فاصله گرفتن ونسان از خانواده اش
ونسان با آنکه از اندوه درونی رنج می برد و محرومیت ها او را از پا انداخته بود، با جدیت و سرسختی کار می کرد، به موزه ها سر می زد آثار نویسندگان بزرگ را می خواند و به نامه نگاری با برادرش «تئو» ادامه می داد که هنوز حامی او بود. ونسان سال ۱۸۸۳ در «درنت» از استان های شمالی هلند اقامت جست. این منطقۀ حزن انگیز و باتلاقی، میزبان مهربانی نبود و همه از آن گریزان بودند. سرانجام دیگر بار به جمع خانواده پیوست تا از دلتنگی ها و تنهایی بگریزد، در آن زمان اعضای خانواده اش در نوئنن در برابانت، ساکن بودند و پدر کشیش او در آنجا خدمت می کرد. به نظر می رسد در این فاصله ونسان می کوشید به خانواده اش نزدیک شود. اما این بار نیز مانند گذشته، علی رغم میل باطنی اش، با سدی از عدم تفاهم و عدم درک متقابل مواجه شد و بار دیگر از آنها فاصله گرفت. او برخوردهای تلخی با پدرش داشت، پدرش نمی توانست او را به سبب انتخاب هنر به عنوان حرفه ای برای زندگی که در نظر عموم تقبیح شده بود، مورد عفو قرار دهد. [1]
رابطه عاشقانه ون گوگ با زنی که خودکشی کرد
ون گوگ برای مدتی کوتاه رابطه ای عاشقانه با زنی برقرار کرد که در همسایگی اش زندگی می کرد و ده سال از او بزرگتر بود. زندگی در قلمرو امر و نهی یک کشیش برای او اندوهبار و کسالت آور بود. مدتی را در روستا گذراند که این نوع زندگی برایش تلخ و بیهوده سپری شدن عمر بود اما در عوض، طی این دوره با فروتنی تمام، همدلی و ارتباط صمیمانه ای با کشاورزان، رعیت ها، پشم چینان و بافندگان برقرار کرد و بعدها همین افراد در تابلوهایش حضوری چشمگیر یافتند. [1] عشق ونسان به زنی که از او بزرگتر بود نیز سرانجامی نداشت و آن زن نیز خودکشی کرد و پس از آن حادثه، حال روحی ون گوگ رو به وخامت گذاشت.
تلاش ونسان برای مهارت پیدا کردن در تمام فنون و سبک های نقاشی
ونسان برای مدتی به همراه یک نقاش غیر حرفه ای، در حومه «نوئنن» به گردش پرداخت. در این گردش ها، سه پایه اش را در برابر آسیایی، برجی قدیمی، کلبه ای متروک، یک گاری و یا حتی کشاورزان در حال کار، بر پا می کرد و به طراحی از این مناظر می پرداخت. ثمرۀ این گردش ها پرتره های جالبی از دهقانان آن منطقه است. نقاش در تابلوهایش خشونت زندگی را در چهره و دست های پینه بستۀ این افراد نشان می دهد که ناشی از کار سخت روی زمین های کشاورزی است. او همچنین به تصویر کردن طبیعت بی جان نیز علاقه مند بود، زیرا هر آنچه را می دید بهانه ای می شد برای طراحی یا خلق یک تابلو. او می خواست در تمام فنون و سبک های نقاشی مهارت پیدا کند و از همه مواد نقاشی بهره گیرد و در این مسیر از رنک روغن به آبرنگ و گواش، روی آورد و سپس از مداد سربی، زغال، جوهر، مداد رنگی و گچ هم استفاده کرد. وی برای خلق آثارش از قلم مو، پَر و حتی نِی نیز بهره می گرفت که تابلوی «دهقانی در حال بیل زدن» نمادی از این تنوع است. ونسان طی دو سال اقامت در نوئنن فرصت آن را داشت که نقایص خود را برطرف کند. [1]
دوران تاریک کارهای هنری ون گوگ در هلند
کارهای ونسان پس از سالهای جوانی او آثاری هستند که در سالهای پختگی از دسامبر ۱۸۸۱ تا نوامبر ۱۸۸۵ آفرید. در این سالها در هلند اقامت داشت. در شرح حال او از این دوره نیز با نام «دوران تاریک» یاد می شود که در تقابل با دوران روشن «از پاریس تا ارل» قرار دارد. به حق «تاریک» را می توان از تمام جهات، «تاریک» دانست. روح ونسان خود تیره و تار بود و انسانهایی که او را احاطه کرده بودند نیز شرایطشان، افکارشان و شیوه زندگی شان، سراسر تاریک بود. در نتیجه مدل ها و سوژه های نقاشی او نیز تیره و تار بودند زیرا نمی توانست هنری غیر از هنر ناتورالیسم را بیافریند. ونسان در ادامۀ راه از واقعیت جدا افتاد، جزئیات را فدا کرد، پیام را از قید و بند رها ساخت، نقش فرم را کاهش داد و بیش از هر چیز بر وجه کاریکاتوری آثارش تاکید کرد. [1]
چرا ونسان ون گوگ خودکشی کرد؟
ونسان ون گوگ همیشه درگیر بحرانهای شدید روحی بود و گاه کار به گونه ای به وخامت می کشید که دیگر توان زیستن و ادامۀ زندگی را در خود مشاهده نمی کرد. اما با گذشت زمان معمولاً او می توانست بر این مشکلات روحی غلبه کند و کار هنری خود را از سر گیرد. از جمله دلایلی که علاوه بر بیماری جسمی، باعث شده بود تا ونسان همیشه در رنج های روحی باشد می توان به فقر شدید، عدم موفقیت در فروش تابلوهایش، سرزنش اطرافیان، نادیده گرفته شدن، و همچنین ناکامی در عشق اشاره کرد. او پیوسته کار می کرد و تابلو می کشید اما در بیشتر موارد با عدم توجه دیگران به آثارش روبرو می شد و حتی در موارد زیادی نیز وی را به باد تمسخر می گرفتند. این موضوع سبب سرخوردگی شدید ونسان شد و به مرور زمان او به سوی انتخاب آخرین راه چاره متمایل شد و سرانجام نیز این واپسین راه را برگزید. آخرین راه چارۀ ونسان، مرگ بود. او در 27 ژوئیه 1855 با تپانچه ای به پهلوی خود شلیک نمود و بعد از چند ساعت در حالی که به شدت خونریزی می کرد به خانه بازگشت. پزشکش از خارج ساختن گلوله عاجز ماند و البته برای نجات جان ونسان نیز دیگر دیر شده بود. خبر این حادثه به برادرش تئو رسید و او نیز خیلی زود خود را به بالین جسم رنجور برادر رساند اما از او نیز کاری ساخته نبود. سرانجام ونسان ون گوگ در ساعت 1 بامداد 29 ژوئیه 1855 درگذشت، در حالی که از هنر خود بهره ای نچشید و ناامید و خسته و شکسته از دنیا دست کشید.
نظر پزشکان دربارۀ علت از پا درآمدن ون گوگ
پزشکان سال ها در مورد علت از پا درآمدن های پیاپی روانی و اسرارآمیز ون گوگ که بر زندگی و آثار او تأثیر می گذاشت، تحقیق کرده اند. آنها اختلالات گوش، صرع، شیزوفرنی، اختلالات جنون ادواری، سفلیس و عدم تعادل شیمیایی بدن به علت حساسیت شدید به نور، مسمومیت در اثر بلعیدن رنگ ها را در او تشخیص داده اند. این اختلالات در اثر سوء تغذیه، کار شدید و مصرف مواد الکلی تشدید شده بود. نوشیدنی مورد علاقه اش عرق سبز رنگ و کشندۀ افسنطین به نام «گرین فری» بود که نوشیدن آن باعث توهم می شد. [2]
ون گوگ مثل آواره ها زندگی می کرد
ون گوگ بیماری بی خوابی داشت، دندان هایش پوسیده بودند (ده دندانش را کشیده بود) و همیشه به دلیل خوردن قهوۀ غلیظ و پر رنگ معده درد داشت. مثل آواره ها زندگی می کرد. چهارصد پوستر چاپی ژاپنی داشت که هر جا ساکن می شد آنها را به دیوار می زد. آثاری که ون گوگ در خانه های قبلی اش به جا می گذاشت برای کسانی که آن ها را پیدا می کردند هیچ ارزشی نداشت و یا آنها را دور می ریختند، یا به عنوان سوخت، یا برای تعمیر قفس مرغ ها و خروس ها استفاده می کردند. [2]
خانۀ زرد ون گوگ در آرلس
دنج ترین خانۀ ون گوگ یک خانۀ چهار اتاقه اجاره ای در شهرستان آرلس در جنوب فرانسه بود و دو سال در همان خانه که مشهور به خانۀ زرد بود، زندگی کرد. این دو سال زندگی او از نظر خلاقیت در تاریخ هنر غرب بی نظیر است. در هر روز یک تابلو می کشید و می خواست با گوگن (هنرمند شکاک هم عصرش) انجمن هنر معاصر را پایه گذاری کند. [2]
ونسان هیچ گاه ازدواج نکرد
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، ونسان هیچ گاه نتوانست ازدواج کند. «اوژنی»، دختر صاحبخانه، هیچ گاه به احساسات عاشقانۀ ون گوگ پاسخ نداد و حتی «کی» دختر عمویش قاطعانه پیشنهاد ازدواج او را برای همیشه رد کرد: «نه، هیچ وقت، هرگز». او سعی کرد با ازدواج با زن بارداری به نام «سین» که دختر کوچکی هم داشت به زندگی خود شکل ثابت تری بدهد که در این کار هم موفق نشد. تنها زنی که عاشق او شد «مارگوت بگمن» همسایه اش بود که ده سال از ون گوگ بزرگ تر بود. ون گوگ به خاطر همدردی هیچ وقت او را دلسرد نکرد. وقتی فامیل او مداخله کردند و مانع ازدواج ون گوگ با او شدند، مارگوت دست به خودکشی زد. مردم دهکده از این رسوایی به خود لرزیدند. [2]
فقر ون گوگ و حمایت تئو از او
ونسان همیشه فقیر بود و هیچ وقت پولی درنیاورد. برادرش تئو از او حمایت مالی می کرد. تئو تاجر موفقی در خرید و فروش آثار هنری بود. اما ون گوگ گرسنگی می کشید که بتواند وسایل نقاشی بخرد. گاهی لباس و غذایش را به کسانی که از خودش فقیرتر بودند می داد. غذایش کمی نان و مقداری پنیر بود، شکر و کره در نظرش لوکس و تفننی بودند. ون گوگ همیشه ارزان ترین تنباکو را می خرید، همیشه پیپ می کشید، آشپز خوبی نبود، کسانی که سوپ او را چشیده بودند، می گفتند آن قدر بی مزه است که انگار با رنگ درست شده است. [2]
آخرین نقاشی ون گوگ قبل از خودکشی در فرانسه:
(گندم زار با کلاغ ها، 1890 میلادی)
منابع متن:
1. کتاب ونسان ونگوگ: لحظه های شورانگیز یک نقاش، اثر: ایروینگ استون (Irving Stone)، مترجم: غلامحسین اعرابی، تهران: نشر سمیر، 1393.
2. کتاب زندگی نقاشان، اثر کاتلین کرول (Kathleen Krull)، ترجمۀ: بهنام جلالی جعفری، تهران: نشر قطره، 1387.