هنر نقاشی قدمتی به درازای خیال آدمی دارد و از آن زمان که انسان آموخت برای انتقال مفاهیم مورد نظر خود میتواند شکلهایی را بر دیوار غارها و سنگهای صاف حک کند، هنر نقاشی نیز به وجود آمد. در طول گذر سالیان دراز که آغاز آن به دوران افسانهها میرسد تا امروز، این هنر دچار دگرگونیها و پیچیدگیهای بسیار عظیمی گردیده است و سبکهای متنوع هنری یک به یک پا به عرصه نهادهاند و هر کدام توانستند مشتاقان و علاقهمندان خود را به دست آورند. این نوشته با عنوان زیباترین نقاشی دنیا فقط بهانهایست تا به برخی از خاصترین آثار هنر نقاشی نیمنگاهی انداخته و از این دریای بیکرانه پای بیرون کشیم! چونکه هر اثری میتواند در نوع خود بهترین باشد و نمیتوان به یک نقاشی خاص اشاره کرد.
فهرست عناوین این نوشته:
آیا میتوانیم زیباترین نقاشی را انتخاب کنیم؟
انتخاب این موضوع که زیباترین نقاشی دنیا کدام نقاشی است؟ اصلاً کار سادهای نیست. زیرا در میان آثار هنرمندان عرصۀ هنر نقاشی، بیشمارند آثاری که واقعاً زیبا و پُرمفهوم هستند و میتوان از هر نظر به عنوان اثری کمنظیر به آنها نگریست. اما اگر واقعبین باشیم میتوانیم تعدادی اندک از این صدها هزار نقاشی را از سایر آثار جدا کرده و جایگاه بالاتر و ویژهای را برای آنها قایل باشیم. پس بدون شک نمیتوان یک اثر را به عنوان زیباترین نقاشی دنیا برگزید، بلکه میتوان به مجموعهای از این آثار اشاره کرد که هر کدام در نوع خود در خور ستایش بوده و حرفی برای گفتن دارند. در ادامه به برخی از این آثار بیهمتا میپردازیم…
نقاشی دروگران اثر پیتر بروگل
نقاشی دروگران یکی از شش آثار به هم پیوستۀ پیتر بروگل مهتر است که امروزه فقط پنج عدد از آنها باقی مانده است. این تابلو قدمتی بسیار بالا دارد و در سال 1565 میلادی خلق شده است. بروگل در این شش اثر، فصلهای مختلف را با مفاهیم متفاوت نمایش میدهد. نام دیگر آثار این مجموعه عبارت است از: «روز غمانگیز»، «شکارچیان در برف»، «بازگشت گله» و «برداشت یونجه» که همگی تا به امروز سالم باقی ماندهاند. بروگل در این آثار به توصیف غیر رسمی مشاهدات محلی خود از طبیعت پرداخته است.
اغلب نقاشیهای بروگل بر محور زندگی دهقانان، روستاییان، مردم عادی کشاورز و کارهای روزمرۀ آنها میچرخد و بر آن متمرکز است. تفاوت اصلی بروگل با نقاشان همعصر خود نیز در همین موضوع است. در آن زمان بیشتر نقاشان به مضامین مذهبی و اساطیری میپرداختند و کمتر نقاشی پیدا میشد که به زندگی سادۀ مردم روستانشین توجه کند اما پیتر بروگل یک استثنا بود. در نقاشی دروگران، هر کس مشغول کاری است. گروهی در حال کار کردن و درو کردن گندم و گروهی دیگر در زیر سایۀ درخت نشسته و غذا میخورند. در این میان مردی در زیر سایۀ همان درخت، دست بر زیر سر نهاده و خوابیده است و تفاوتی آشکار را به نمایش گذاشته که بر تنوع موضوع در نقاشی افزوده است. در نمای دوردست نقاشی، گروهی دیگر مشغول بازی هستند که طراوت و شادمانی این مردم روستایی را به خوبی نشان میدهد. پیتر بروگل در این اثر به خوبه توانسته است تا صحنهای از زندگی عادی مردم دهقان را نمایش دهد که در فصل تابستان به هنگام برداشت محصول روی داده است.
نقاشی کولی خفته اثر آنری روسو
نقاشی کولی خفته را آنری روسو (Henri Rousseau) در سال 1897 میلادی خلق کرد و خود او دربارۀ آن اینگونه نوشت: «یک زن سیاهپوست سرگردان، نوازندۀ ماندولین، در حالی که کوزهای در کنارش قرار دارد، از شدت خستگی به خوابی عمیق فرو رفته است. شیری که از آنجا عبور میکند او را میبیند و نزدیکش میشود و در حال بوییدن اوست و هنوز وی را نبلعیده است».
فضای کلی حاکم بر این تابلو، یک فضای شب مهتابی بسیار شاعرانه است که معلوم نیست این شاعرانگی و زیبایی به کجا خواهد انجامید، زیرا هر لحظه ممکن است شیر، زن سیاهپوست یا همان کولی خفته را بکشد و همۀ آرامش موجود در فضا به وحشت مبدل گردد. نکتۀ مهم دیگر در این اثر، رنگارنگی لباس این زن و تضاد فراوان آن با رنگ پوست اوست که بر زیبایی جلوههای دیداری تابلو تأثیری دوچندان افزوده است.
نقاشی بانوی شالوت اثر جان ویلیام واترهاوس
نقاشی بانوی شالوت یکی از زیباترین نقاشیهای جان ویلیام واترهاوس است که در سال 1888 میلادی کشیده شده و صحنهای غمآلود از آخرین لحظات این بانو را به نمایش گذاشته است. این نقاشی از اشعار آلفرد تنیسون (Alfred Tennyson) نقاش بریتانیایی عصر ویکتوریا الهام گرفته شده که در آن قایقی بر روی آب در حال رفتن به سوی مقصدی نامعلوم است. بانوی شالوت به همراه خود پارچهای که در دژ کملوت (Camelot) بافته بود را آورده و روی قایق انداخته است. دهان این بانو کمی باز است زیرا دارد آخرین آهنگ خود را میخواند و بر خود نفرین میکند. در کنار این بانو سه شمع قرار دارد که اغلب به عنوان نماد زندگی از آنها یاد میشود که البته دو شمع خاموش شده و فقط یکی روشن است و همان هم در حال فرونشتن فروغ خود است. خاموش شدن تدریجی این شمعها نشان از پایان زندگی بانوی شالوت دارد. همۀ این عناصر نشان میدهد که به زودی زندگی او به پایان میرسد در حالی که روی آب شناور و به سوی مرگی حتمی در حرکت است.
نقاشی برج بابل برجستهترین اثر پیتر بروگل
نقاشی برج بابل یکی از برجستهترین آثار پیتر بروگل مهتر (Pieter Bruegel the Elder) است که ریشه در مفاهیم اساطیری دنیای باستان دارد. این اثر در سال 1563 میلادی با سبک هلندی و به صورت رنگ روغن روی چوب کشیده شده است. در مورد این موضوع که ریشۀ اساطیری داستان ساختن برج بابل به کدام زمان یا دورۀ تاریخی میرسد، نمیتوان به نتیجهای قطعی دست یافت. آنچه دربارۀ این سازۀ تاریخی که در گذر زمان جنبۀ افسانه و اسطوره به خود گرفته میتوان گفت، این است که برج بابل در شهر بغداد یا حوالی آن ساخته شده و از بنای آن چیزی باقی نمانده است. طبق متون کهن، انسانها پس از طوفان نوح در یک مکان جمع میشوند و تصمیم میگیرند تا برجی را بنا کنند که ارتفاع آن تا بهشت برسد، اما خداوند آنها را که همگی به یک زبان سخن میگفتند پراکنده میسازد، به گونهای که زبانهای متعددی در بین آنها به وجود میآید و اقوام همزبان، هر یک به سرزمینی کوچ میکنند و قلمرو تازهای برای خود میسازند.
نقاشی شب پر ستاره اثر ونسان ون گوگ هلندی
نقاشی شب پر ستاره یا آسمان شب اثر ونسان ون گوگ هلندی در سال 1889 میلادی است که در میان تمام نقاشیهای این نوشته، اصلیترین کاندید برای دریافت عنوان زیباترین نقاشی دنیا است. به راستی که این اثر یک سر و گردن بالاتر از سایر تابلوهای هنری دارد. این نقاشی دارای دو جنبۀ کاملاً برجسته است؛ یکی آسمانی پر از هیجان و انرژی، و دیگری دهکدهای آرام که گویی ساکنان آن از هیایوی بالای سر خود اطلاعی ندارند. در این آسمان، ستارهها به درجهای از درخشندگی دست یافتهاند که گویی در آستانۀ انفجار هستند. در زیر این آسمان، دهکدهای غرق در تاریکی و سکوت است و رنگ آبی تیرۀ آن با آسمان پیوندی جاودانه و ناگسستنی برقرار کرده است. در سمت چپ تابلو، درخت سروی به سوی آسمان قد برافراشته و گویی میخواهد به ستارهها دست یابد. سرو درختی است که به طور سنتی با گورستانها و عزاداریها در ارتباط است اما پدیدۀ مرگ برای ون گوگ شوم نبود و خود چنین میگوید: «ما مرگ را برمیگزینیم تا به یک ستاره برسیم».
ون گوگ این نقاشی را خلق کرد تا سنگ محکی برای تمام نقاشیهای اکسپرسیونیسم بعد از او باشد. آسمان شب در این اثر به گونهای است که حس زنده بودن و جریان را منتقل میکند و هر بینندهای با دیدن آن، انرژی آن را نیز لمس خواهد کرد. کارهای هنری ونسان ون گوگ به قدری گوناگون و جذاب هستند که میتوان برای هر یک از آنها ساعتها به گفتگو نشست. این اثر نیز یکی از همان کارهاست.
نقاشی بوسه محبوبترین اثر گوستاو کلیمت
نقاشی بوسه بدون شک محبوبترین و با ارزشترین اثر گوستاو کلیمت (Gustav Klimt) است. وی این تابلوی دلبرانه و عاشقانه را بین سالهای 1908 تا 1909 میلادی به تصویر درآورد که دارای مفاهیمی عمیق است. در این تابلو، زن در حالتی از دوگانگی قرار دارد. او در یک زمان هم میل به بوسه و عشقبازی دارد و هم از آن گریزان است. زن در فرایند بوسه شرکت ندارد و سر خود را به طرفی چرخانده تا نخواستن خود را ابراز کند، اما از طرفی دیگر این زن در حالتی از رضایت و تسلیم در برابر خواستۀ مرد قرار دارد و خود را با میل تمام به آغوش او سپرده است. بر خلاف زن، مرد خود را به طور کامل در بوسه و عشق غرق کرده و هیچگونه نمایی از صورت او وجود ندارد. در واقع مرد در این اثر آنچنان در عشق و بوسه غوطهور گشته که حتی هویت خود را نیز از دست داده و گویی که وجود ندارد. ورقههای طلایی به کار رفته در این نقاشی، آنچنان جلوهای خیرهکننده به آن دادهاند که تأثیر احساسی اثر را دوچندان کرده و به خوبی نشان میدهد که لحظۀ بوسیدن عاشقانه که بین عاشق و معشوق اتفاق میافتد، تا چه اندازه با ارزش است.
نقاشی سفیران اثر حیرتآور هانس هلباین پسر
نقاشی سفیران یکی از آثار حیرتآور هانس هلباین پسر در سال 1533 میلادی است و شگفتآوری این اثر به دلیل استفاده از تصویر تغییر شکل دهنده است. هلباین در این تابلو یک جمجمه کشیده که فقط اگر از زاویهای خاص به آن بنگرید، قابل مشاهده است. این تصویر یادبودی از دو جوان ثروتمند، تحصیل کرده و قدرتمند است. در سمت چپ «ژان دو دینتویل» 29 ساله، سفیر فرانسه در انگلیس در سال 1533 قرار دارد و در سمت راست، دوست او «ژرژ دو سلو» 25 ساله، اسقف لاواور، که چندین بار به عنوان سفیر امپراتور در جمهوری ونیز فعالیت میکرد ایستاده است.
این نقاشی روایتی نمادین از بزرگان است که مردان فرهیخته را با کتاب و ابزار نشان میدهد. اجسام موجود در قفسۀ فوقانی که این دو مرد روی آن دست گذاشتهاند، عبارتند از: یک کرۀ آسمانی، یک ساعت آفتابی قابل حمل، و ابزارهای مختلف دیگری که از آنها برای درک آسمانها و اندازهگیری زمان استفاده میشده است. در میان اجسام موجود در قفسۀ پایین، یک عود، یک فلوت، یک کتاب سرود، یک کتاب حساب، و یک کرۀ زمین وجود دارد.
نقاشی شبزندهداران اثر ادوارد هاپر
نقاشی شبزندهداران را ادوارد هاپر (Edward Hopper) در سال 1942 میلادی خلق کرد و خودش دربارۀ آن گفته که آن را با الهام گرفتن از یک رستوران در خیابان گرینویچ نیویورک، جایی که دو خیابان به هم میرسند، کشیده است. این اثر با ترکیب بسیار دقیقی ساخته شده و مربوط به زمان و مکان خاصی نیست. هاپر در این تابلو، یک جهان بیانتها را ایجاد کرده که از منطقۀ خاص خود فراتر رفته است. نقاشی شبزندهداران یکی از زیباترین و شناختهشدهترین تصاویر هنر قرن بیستم در دنیا است. در آن یک غذاخوری که در طول شب نیز باز است به تصویر درآمده که در آن سه مشتری که همگی در فکر خودشان گم گردیدهاند، کنار هم نشستهاند. نفر چهارم نیز صاحب رستوارن یا کارگر آن است که با روپوش سفید در حال خدمترسانی به مشتریان است. مهمترین عنصر این تابلو مردی است که تنها نشسته و حتی پشتش به بیننده است. او کاملاً گمنام و بینشان است. گویی که خودش این گمنامی را آگاهانه انتخاب کرده و نمیخواهد که دیده شود. این تابلو هماکنون در مؤسسۀ هنر شیکاگو (The Art Institute of Chicago) قرار دارد.
نقاشی تراس کافه در شب اثر ون گوگ
ون گوگ مدتهای زیادی به دنبال کشیدن اثری بود که صحنهای از شب را به نمایش بگذارد. البته او نمیخواست این کار را طبق روال مرسوم هنر نقاشی آن دوران خلق کند. هنرمندان در آن زمان اغلب برای نمایش شب در کارهای خود از سایههای سیاه و خاکستری استفاده میکردند اما ون گوگ در صدد تکرار چنین روشی که دیگر برای چشمان بیننده عادی شده بود، نبود. او در تابلوی تراس کافه در شب با استفاده از رنگهای فراوان و درخشندگی خیرهکننده، یک اثر غیرمتعارف تا آن زمان را به تصویر درآورد. در این اثر یک تضاد عمیق بین ماهیت رنگها در شب و روز قرار دارد. در واقع از تصویر یک شب انتظار نمیرود که اینگونه درخشندگی و هیجانی را در خود جای دهد و همین موضوع نمایانگر تفاوت فکر ون گوگ با دیگران در نگریستن به جهان است. ونسان ون گوگ این تابلو را در سال 1888 میلادی، هنگامی که در آرل (Arles) زندگی میکرد و شیفتۀ این شهر رویایی بود، کشید. چشمگیرترین جنبۀ این اثر، تضاد شدید بین رنگهای گرم (زرد، سبز، نارنجی) با رنگهای سرد (آبی تیرۀ آسمان و خانههای پسزمینه) است. در واقع استفادۀ زیاد از رنگهای گرم در این تابلو، رنگهای سردی مانند آبی را تشدید کرده و آن را بیشتر مورد توجه قرار داده است.
نقاشی دختری با گوشوارۀ مرواید اثر یوهانس فرمیر
نقاشی دختری با گوشوارۀ مرواید شناختهشدهترین اثر یوهانس فرمیر در حدود 1665 میلادی است که از دیرباز مورد توجه دوستداران هنر قرار داشته و هماکنون نیز چنین است. این اثر یک پرتره نیست، بلکه نقاشی یک چهرۀ خیالی است. یعنی فرمیر در خلق این تابلو از ذهن خود بهره گرفته و از مدل واقعی استفاده نکرده است. شخصیت دختر در این نقاشی یک شخصیت خاص است و جنبۀ عمومی ندارد. او لباسی عجیب و غریب و متضاد بر تن خود دارد. صورت دختر شبیه مردمان هلند است اما لباس و سربند او کاملاً همانند مردم شرقی است. فرمیر استاد نور بود و به کارگیری درخشش نور در گوشوارۀ این دختر و همچنین خطوط براق لبهای او، نشانگر این موضوع است. آنچه که در این اثر بسیار مورد توجه قرار گرفته، گواشوارۀ مرواید است که در نمای نزدیکتر کاملاً مشخص است که به گوش او متصل نیست. بسیاری از هنرپژوهان بر این باورند که این شکل گواشواره مانند، فقط به خاطر تغییرات شیمیایی رنگهای تابلو در گذر زمان ایجاد شده و جز این چیز دیگری نیست. در واقع ممکن است که خطای دید ما این گوشواره را خلق کرده باشد نه خود نقاش!
نقاشی جیغ مشهورترین اثر ادوارد مونک
تابلوی جیغ بدون شک مشهورترین نقاشی ادوارد مونک در 1910 میلادی است. این اثر در واقع یک تابلوی واحد نیست، بلکه مونک جیغ را در یک مجموعه کشیده است که همگی بر یک موضوع واحد دلالت دارند. خود مونک بعدها عنوان «Frieze of Life» را در مورد این مجموعه به کار برد و این چرخۀ تصویری را شعر عشق، زندگی، و مرگ توصیف کرد. تابلوی جیغ به عنوان بینش ذهنی انسان عصبانی مدرن تعبیر شده است که خدا برای او مرده و مادیات برایش هیچ آسایشی به همراه ندارند. در واقع این اثر میخواهد بگوید که اگرچه انسان امروزی دارای امکانات بسیار بیشتری نسبت به گذشتگان خود است، اما با این حال ناآرامتر و شکنندهتر شده است. این اثر یکی از زیباترین نقاشیهای تاریخ هنر در دنیا است که تا به امروز از روی آن نسخههای فراوانی کپی شده و هنرمندان بیشماری از آن الهام گرفتهاند. این اثر دارای محبوبیتی جهانی است و مردم چه در گذشته و چه در حال، به آن علاقۀ شدیدی نشان دادهاند.
نقاشی گشت شبانه اثر رامبراند
نقاشی گشت شبانه اثر رامبراند در سال 1642 میلادی، معروفترین اثر موجود در موزۀ امپراتوری آمستردام هلند است. از نکات برجسته در مورد این نقاشی، نام آن است که در گذر زمان تغییر یافته است. به طور قطع، نام گشت شبانه، نام اصلی این تابلو نیست و بعدها به این عنوان تغییر کرده است. رامبراند در این تابلو، گروهی از نظامیان زمان خود را به صورتی کاملاً متفاوت و غیرمعمول به تصویر درآورده است. او آنها را نه در یک ضیافت شبانه یا در یک دستۀ منظم نظامی، بلکه در لحظهای خاص کشیده است. این نظامیان در حال رفتن به جایی هستند که بر ما معلوم نیست. اما در این میان آنچه زیباست و اهمیت دارد، توجه رامبراند به ثبت شیوههای تازه در نقاشی است. این اثر بدون شک در میان مشهورترین و زیباترین نقاشی های دنیا جای دارد.
نقاشی مونالیزا یا لبخند ژوکوند اثر لئوناردو داوینچی
در مورد نقاشی مونالیزا، اعتقاد بر این است که نام بانوی حاضر در پرتره، لیزا گراردینی (Lisa Gherardini)، همسر فرانچسکو دل جوکوندو (Francesco del Giocondo)، تاجر سرشناس پارچه در فلورانس است که توسط لئوناردو داوینچی در حدود سالهای 1503 تا 1519 میلادی کشیده شده است. این نقاشی یکی از مرموزترین آثار هنری جهان است که دربارۀ آن دهها سال است که بحث و تحقیق میشود. بارها در مورد اینکه نام زن موجود در این تابلو چیست؟ گمانهزنیهای مختلفی شده و البته دربارۀ لبخند او نیز بیشتر از نامش سخن گفته شده است. در ستایش این تابلوی هنرمندانه همین بس که این اثر به آسانی میتواند به عنوان زیباترین نقاشی دنیا انتخاب شود.
نقاشی اخو و نارکیسوس اثر جان ویلیام واترهاوس
نقاشی اخو و نارکیسوس اثر جان ویلیام واترهاوس (John William Waterhouse) در سال 1903 میلادی است. این نقاشی صحنهای تراژیک و غمانگیز از یک شعر باستانی دربارۀ اخو و نارکیسوس را به تصویر درآورده است که در آن قهرمان اصلی داستان، یعنی نارکیسوس، عاشق و شیفتۀ بازتاب چهرۀ زیبای خود در آب شده، در حالی که اخو در حالتی از شگفتی و حیرت قرار گرفته و فقط از دور او را تماشا میکند. این نقاشی مطابقت فراوانی با سبک ویکتوریایی دارد که هنرمند خالق آن با این سبک شناخته میشود. رنگهای ملایم، چهرههای زیبا و سطح بالایی از رئالیسم، همگی مشخصۀ هنر ویکتوریایی است که همۀ اینها در آثار واترهاوس به تمامی معنا بازتاب مییابند. واترهاوس در هنر خود به سادگی تمام در صدد بازگویی صادقانۀ داستانهایی بود که دوست داشت. او در کشیدن نقاشیهای خود تا حد بسیار فراوانی به بنمایههای داستانسرایی کلاسیک توجه داشت و نقاشی اخو و نارکیسوس نیز یکی از این نوع آثار است.
نقاشی موج نهم اثر ایوان آیوازوفسکی
نقاشی موج نهم، مشهورترین و محبوبترین اثر ایوان آیوازوفسکی (Ivan Aivazovsky) است که آن را در سال 1850 میلادی خلق نمود. این تابلو در اصل برای موزۀ ارمیتاژ خریداری شده بود و یکی از نخستین نقاشیهای مجموعۀ موزۀ روسی امپراتور الکساندر سوم در سال 1897 بود.
موج نهم، در افسانههای عامیانه، وحشتناکترین، قدرتمندترین، و ویرانکنندهترین موج است که به سرعت در حال نزدیک شدن به یک کشتی میباشد. با این وجود، تاریکی شب توسط نور امید در هم شکسته میشود. گروهی از سرنشینان کشتی که خود را در این توفان، نابوده شده میبینند، به دکل کشتی چسبیدهاند که به نظر میرسد پناهگاه قابل اطمینانی در این شرایط دشوار باشد. البته با وجود توفانی که به سرعت دریا را تسخیر میکند، شاید تلاش ناامیدانۀ آنها برای زنده ماندن، بیفایده باشد ولی به هر حال این راه آخر است و جز آن انتخاب دیگری نیست. نقاشی موج نهم به صورت تمثیلی نیز تفسیر شده است و آن را در معنای نمادین، پیروزی انسان و انسانیت بر تاریکیها و رنجهای دنیا معنا کردهاند.
نقاشی باربر گل اثر دیهگو ریورا
نقاشی باربر گل اثر دیهگو ریورا (Diego Rivera) نقاش مشهور مکزیکی در سال 1935 میلادی است. این نقاشی در زبان مادری خود (مکزیکی) تحت عنوان «Cargador de Flores» نامگذاری شده که با برخورداری از ویژگیهای برجستۀ هنر مدرن دوران خود در قرن بیستم، یکی از بهترین آثار ریورا میباشد. از جمله مشخصههای سبکی هنری ریورا میتوان به سادگی موضوع، پرداختن به زندگی روزمرۀ مردم، و رنگهای روشن اشاره کرد که در همین تابلو نیز این مشخصهها به خوبی قابل دیدن است.
نقاشی عجیب و سورئالیستی تداوم حافظه اثر سالوادور دالی
نقاشی عجیب و سورئالیستی تداوم حافظه یکی از عالیترین آثار سبک فراواقعگرایی است که توسط دستان توانمند سالوادور دالی (Salvador DalI) در سال 1931 میلادی در ژانر تمثیلی ایجاد شد. این اثر برای اولین بار در گالری جولین لِوی (Julien Levy) که از مجموعهداران بزرگ آمریکایی در دوران خود بود، در سال 1932 به نمایش درآمد و از سال 1934 تا هماکنون، این تابلو در موزۀ هنر مدرن نیویورک قرار دارد. در این نقاشی زمان به چالش کشیده شده و ساعتهای فلزی به عنوان نمادی از زمان، ذوب و نرم شدهاند. در واقع ساعتهای نرم شده، نمادی ناآگاهانه از نسبیت مکان و زمان هستند. خود سالوادور دالی دربارۀ این نقاشی گفته که از تئوری نسبیت اینیشتین در کشیدن آن استفاده نکرده بلکه برداشتی سورئالیسی از ذوب شدن پنیر در گرمای خورشید باعث الهام او در ایجاد این نقاشی گردیده است. ساعت نارنجی در پایین سمت چپ نقاشی با انبوهی از مورچهها پوشانیده شده است. دالی در آثار خود از مورچه به عنوان نمادی از زوال و نابودی استفاده میکرد. در واقع این نقاشی در حالتی از خواب و الهام قرار دارد که مفهوم نیستی را دنبال میکند.
نقاشی سگها پوکر بازی میکنند اثر کاسیوس کولیج
نقاشی سگها پوکر بازی میکنند، شاید یکی از برجستهترین نقاشیها در ژانر نمادگرایی در جهان باشد که در سال 1903 میلادی توسط کاسیوس کولیج (Cassius Marcellus Coolidge) خلق شده است. خط فکری کولیج در کشیدن این اثر سعی دارد تا سگها را به عنوان نمادی از آدمیان معرفی کند که هر یک به نوع خود در حال بازی کردن و پیش بردن نقشهها و اهداف خود برای پیروزی بر دیگران است.
امکان دارد که این تابلو و سگهای آن نمادی از دولتها باشد که هر کدام به نوعی در تلاش است تا بر سایر رقیبان سیاسی چیره شود. این اثر به طور گسترده از سوی خلافکاران و باندهای مواد مخدر در گذشته به عنوان تمبر استفاده شده و به عنوان یک نقاشی تبلیغاتی نیز شناخته میشود.
واقعا فهرست عالی و بینقصی بود ولی چیزی که جای خالیش واقعاً به چشم میاد نقاشی شام آخر از استاد داوینچی هست.گرچه روی دیوار کشیدن، ولی شاهکار هنریه.