نقاشی حیرت آور «گندم زار با کلاغ ها» آخرین نقاشی ون گوگ قبل از خودکشی اوست. این تابلو یکی از مشهورترین آثار ون گوگ است که آن را در واپسین هفته های باقی مانده از زندگی پر رنج و اندوهش به تصویر درآورده است. ونسان در آخرین ماه های زندگی اش با وجود داشتن مشکلات شدید روحی و جسمی، همچنان به کار خود ادامه می داد و گاهی حتی در یک روز می توانست تابلویی را به اتمام برساند. با این حال شرایط روحی وی به گونه ای پیش رفت که دیگر نمی توانست به زندگی ادامه دهد و در روز ۲۷ ژوئيه 1890 میلادی با شلیک تپانچه ای به پهلو (یا شکم) خود اقدام به خودکشی کرد و در روز 29 ژوئیه این جهان را ترک گفت.
نام نقاشی: گندم زار با کلاغ ها
نقاش: ونسان ون گوگ
تاریخ خلق: ماه ژوئیه 1890 میلادی، ونسان در پایان همین ماه ژوئیه خودکشی کرد.
مکان خلق: شهر «اور سور اواز؛ Auvers-sur-Oise» واقع در کشور فرانسه.
سبک تابلو: پست امپرسیونیسم (Postimpressionnisme).
موضوع: چشم انداز
مکان نگهداری: موزۀ ون گوگ (Van Gogh Museum).
فهرست عناوین این نوشته:
چرا ون گوگ خودکشی کرد؟
روز ۲۷ ژوئيه، ون گوگ بوم بزرگی با خود برداشت و بار دیگر به سراغ گندمزاری رفت که در دشتی مرتفع واقع شده و بر «اور» مسلط بود. در مجموع، این افق خوشایند او را آرام و آسوده کرد. چه اتفاقی می افتاد؟ آیا به پوچی و بیهودگی وجود خود پی برده بود؟ با تپانچه گلوله ای به پهلوی خود شلیک کرد. مرگ او پس از این شلیک، فوراً اتفاق نیفتاد، او وارد کافۀ «راوو» شد. این موضوع را به تئو خبر دادند. روز ۲۹ ژوئیه، یعنی پس فردای روزی که ونسان درگذشت، تئو در آنجا حضور داشت و عباراتی را که برایش نوشته بود و سعی می کرد به او اطمینان خاطر بدهد، خواند: «بیهوده است، اندوه برای همیشه ادامه خواهد داشت».[2] دربارۀ اینکه چرا ون گوگ خودکشی کرد، می توان به دلایل زیادی اشاره کرد از جمله: بیماری جسمی، مشکلات روحی روانی، ناامیدی، عدم موفقیت در زمینۀ هنر نقاشی تا آن زمان، مشکلات مالی، شکستهای پی در پی در عشق و…
عکاس عکس بالا: Jacobus Marinus Wilhelmus de Louw
دوران کودکی ونسان ون گوگ
ونسان ون گوگ صبح روز ۳۰ مارس سال ۱۸۵۳ در دهکدۀ «گرات تیون درت؛ Groot Zundert» در ایالت براباند شمالی واقع در جنوب هلند نزدیک مرز بلژیک چشم به جهان گشود. پدر ونسان، «تئودور ون گوگ» کشیش پروتستان و مادرش «آناکارنلیا کارنبتومن» دختر صحاف معتبر و فروشندۀ کتاب در لاهه بود. ونسان دومین فرزند از هفت فرزند تئودور و آناکارنلیا بوده است. این نام به افتخار پدربزرگش برای او انتخاب شده بود، نامی که برای نخستین فرزند خانواده در نظر گرفته شده بود که یک سال قبل از ونسان به دنیا آمده و در نخستین روز تولد چشم از دنیا فروبسته بود. به این ترتیب ونسان با وجود دومین فرزند خانواده بودن، بزرگترین فرزند آن خانواده شد. چهار سال بعد و در روز اول ماه مه سال ۱۸۵۷ برادرش تئودور ون گوگ (تئو) به دنیا آمد و بعد از او برادر دیگرش «کورنلیز ونسان» و خواهرانش آناکارنليا ليز (الیزابت گوبرتا) و ویل (ویلمینا یکوبا) به ترتیب چشم به جهان گشودند. اعضای خانوادۀ ونسان او را همچون کودکی خود رأی، لجوج و با رفتار غریب به یاد می آورند که علت اصلی اغلب در تنبيهات زیادش بوده است. به گفته معلم سر خانه شان در ونسان چیزی غریب و شگفت بود که او را از سایر فرزندان خانواده متمایز می کرد. او می گوید هرگز باور نداشت که او لیاقتی را از خود بروز دهد. اما ونسان در خارج از محیط خانواده خوی و خصلت دیگری را از خود نشان می داد؛ آرام، جدی و متفکر بود، تقریباً با همسالان خود همبازی نمی شد و از نظر هم ولایتی های خود پسر بچه ای مهربان، مؤدب، دلسوز و متین بود. [1]
ون گوگ: کودکی ام، تیره، سرد و تهی گذشت
وقتی ونسان ون گوگ ۷ ساله شد، او را در روستایشان روانۀ مدرسه کردند و در سال ۱۸۶۴ ونسان وارد مدرسه ای در «زوبنر گن» شد که در ۲۰ کیلومتری زادگاهش واقع بود. جدایی از خانواده او را آزرده خاطر ساخت تا آنجا که در بزرگسالی نیز این درد و آزردگی را فراموش نکرد. در سال ۱۸۶۶ وارد کالج ویلم در تیلبورگ شد و در آنجا ونسان به خوبی زبان های فرانسه، انگلیسی و آلمانی را فرا گرفت و همچنین با فنون نقاشی آشنا شد. اما در سال ۱۸۶۸ در نیمۀ سال تحصیلی، درس و کالج را رها کرده و به خانه باز گشت. و به این ترتیب تحصیلات رسمی او پایان یافت. او از دوران کودکی خود چنین یاد می کند: «کودکی ام، تیره، سرد و تهی گذشت…» در ژوئیۀ سال ۱۸۶۹ ونسان در یکی از شعب شرکت تجاری ـ هنری گوپیل در شهر لاهه مشغول کار می شود که عمویش «سنت» صاحب آن بود. در آنجا آموزش لازم برای کار در شرکت را فرا می گیرد و در ژوئن سال ۱۸۷۳ او را به شعب شرکت گوپیل در لندن منتقل می کنند. [1]
عکس بالا به صورت رسمی توسط موزۀ ون گوگ تأیید نشده است. البته محققان فراوانی بر این باورند که این عکس متعلق به ونسان ون گوگ می باشد. برای اثبات این موضوع بهتر است به مقایسۀ این عکس با نقاشی پرترۀ رنگ روغنی زیر که توسط ون گوگ در سال 1886 میلادی کشیده شده است نگاه کنید. شباهت این عکس با نقاشی، بسیار زیاد و عجیب است. نکتۀ جالب توجه این است که عکس واقعی و تابلوی نقاشی، هر دو در سال 1886 میلادی خلق و ثبت شده اند و همین موضوع می توانید تأییدی باشد بر اینکه عکس متعلق به ون گوگ است.
انتخاب شغل واعظی توسط ون گوگ در لندن
ون گوگ به تدریج علاقۀ خود را به کار و تلاش از دست می دهد و به انجیل پناه می برد. در سال ۱۸۷۴ ونسان را به شعبه پاریسی شرکت انتقال می دهند، اما بعد از سه ماه او بار دیگر به لندن بر می گردد. اما عرصۀ فعالیت کماکان برایش مشکل ساز شده و در سال ۱۸۷۵ مجدداً عازم پاریس می شود. در پاریس از نمایشگاه هایی در «سالون» و «لوور»، دیدن می کند و در اواخر مارس سال ۱۸۷۶ او را از شرکت گوپیل اخراج می کنند. نیروی محرکۀ شفقت، دلسوزی و شور و شوق برای مفید واقع بودن نسبت به اطرافیان که در وجودش شعله ور بود، او را بر آن می دارد که در شغل واعظی فعالیت کند. در سال ۱۸۷۶ ونسان به انگلستان باز می گردد و در کالج «رمسگیت» به رایگان به تدریس می پردازد و در ژوئیه در کالج دیگری در حوالی لندن «آیسلوارت» ضمن تدریس، به عنوان دستیار یک کشیش فعالیت می کند و در روز ۴ نوامبر نخستین موعظه اش را انجام می دهد. [1]
نقاشی پرتره ونسان ون گوگ (1889 میلادی):
شور و شوق ون گوگ برای مفید بودن
وقتی برای گذراندن ایام جشن میلاد مسیح عازم زادگاهش می شود، پدر و مادرش او را از بازگشت به انگلستان باز می دارند. ونسان در هلند ماندگار می شود و طی مدت شش ماه در یک کتابفروشی در «داردرکت» سرگرم کار می شود. اما این کار نیز ارضایش نمی کند و او اغلب اوقات خود را به طراحی و ترجمۀ متونی از انجیل به زبان آلمانی، انگلیسی و فرانسوی سپری می کند. خانواده اش که می کوشیدند ونسان را برای حفظ شغل مبلغ دینی تشویق کنند، در سال ۱۸۷۷ او را به آمستردام می فرستند و او همان جا نزد عمویش دریاسالار «یان ون گوگ» ساکن می شود و زیر نظر عموی دیگرش «يوهاس استریکر» عالم معتبر دینی، خود را برای شرکت در آزمون رشتۀ علوم دینی در دانشگاه آماده می کند و در نهایت از این درس نیز احساس ملال و خستگی کرده و ضمن کنار گذاردن آن در سال ۱۸۷۸ آمستردام را ترک می کند. شور و شوق ونسان برای یک انسان ساده و مفید بودن او را به سوی مدرسۀ دینی پروتستان در «لاکس» در حوالی بروکسل می کشاند که آنجا یک دورۀ سه ماهه را برای کار به عنوان مبلغ دینی طی می کند. [1]
اعزام ون گوگ به معادن بوریناژ به عنوان واعظ
در دسامبر سال ۱۸۷۸ او را به عنوان واعظ به بوریناژ اعزام می کنند که منطقه ای فقیرنشین و دارای معادن در جنوب بلژیک بود. او با مشاهدۀ وضع اسفبار و فقر و درماندگی کارگران معدن و خانواده هایشان از تمامی لذاید زندگی روگردان می شود و همچون کارگران معدن روندی متمایز در زندگی را در پیش می گیرد. در کلبۀ سرد و خالی روی زمین شب را به صبح می رساند و همواره روزهایش را با گرسنگی می گذراند، زیرا هر چه دارد، اندوخته و البسۀ خود را به مستمندان می دهد و دستمزد خود را صرف خرید دارو و خوراک برای کارگران معدنچی می کند. ریاست کلیسا از این رفتار واعظ حیران می ماند و همان دم ونسان به جرم «بی احترامی به حرمت روحانیت» از کار برکنار می شود. با وجود آن، ونسان که اینک ضعیف و بیمار شده همچنان به همدردی با این انسانهای درمانده ادامه می دهد. [1]
بازگشت ون گوگ به نقاشی و رستگاری نهایی
ون گوگ می گوید: «چیزی در درون من وجود دارد، اما آن چیست؟» این پرسش، پرسشی است دراماتیک از ون گوگ در قلب جامعه ای که می درد و بیگانه می سازد و آن چه دریده می شود، هویت است. آدمی دراز زمانی در جست و جوی راه خود است، دچار تردید می شود و از میان شوریدگی های ناشی از شکست، گمشدۀ روحش را می یابد و آن خدمت کردن هرچه بیشتر به هنر است. ونسان، در سن بیست و هفت سالگی، در زمستان سیاه «بوریناژ»، در میان محروم ترین کارگران جهان وارد بحث هایی سرنوشت ساز شد. این بحثها در اعماق یک معدن در می گرفت، جایی که او را به درون پر آشوبش هدایت می کرد، در این محل است که هنرمند آزاد می شود، او زیر لایه هایی از زغال سنگ، پیش از آنکه بارقه ای، آتش درونش را روشن کند و روشنی بخش افکارش شود، به عنصر هم ذاتش پی برد… او بار دیگر به نقاشی به عنوان رستگاری نهایی خود بازگشت. [2]
آشنایی ون گوگ با سبک امپرسیونیسم و آثار پل گوگن
در سال ۱۸۸۰ ونسان به هنر رو آورده و وارد آکادمی هنر در بروکسل (۱۸۸۱-۱۸۸۰) و آنتورپ (۱۸۸6-۱۸۸۵) می شود و سیمای معدنچیان، دهقانان و پیشه وران را به تصویر می کشد. ون گوگ سال های (۱۸۸۸-۱۸۸۶) را در پاریس می گذراند و در آنجا از گالری های نقاشی دیدن کرده و سبک امپرسیونیسم، گراوور ژاپنی و آثار سنتیتک پل گوگن را مطالعه می کند. در این دوران پرده های نقاشی ون گوگ روشن تر شده و در آنها از رنگ های خاکی اثری نمی ماند و رنگهای شفاف آبی، زرد زرّین و رنگ سرخ که برای او معنای دینامیک دارد جای آنها را می گیرند. [1] آشنایی ون گوگ با سبک امپرسیونیسم و آثار پل گوگن و سبک نقاشی ژاپنی در آیندۀ هنری وی تأثیر به سزایی داشت. او حتی اتاق خود را با آثار ژاپنی تزئین کرده بود، آثاری که تعدادشان نسبتاً زیاد بود و این نشان از علاقۀ وی به اینگونه نقاشی هایی بود.
نقاشی های متعدد ون گوگ در هلند و پاریس
ون گوگ ما را به تحسین وا می دارد. نقاشی زن آرلی سبز پوش روی یک زمینۀ زرد، ویژگی افسونگری دارد. نقاشی دکتر گاشه، در زمینۀ آبی شب، در نگاه رنگ باخته ی خود، پژواک های دل شکستۀ یک عشق ناکام را جمع کرده است. تا مدت های طولانی که ونسان بیشتر به اکسپرسیونیسم درون گرا نظر داشت، چهره ای بی تفاوت به خود می گرفت. در هلند، او فقط مدل هایی از کارگران معدن کوسمس و دهقانان نوئنن در اختیار داشت. به غیر از «سیب زمینی خورها» یا «پیرزن دهقان» که چهرۀ شان هنوز برای ما ناشناخته است، آنها شبح هایی بودند، رنگ آمیزی شده با رنگهای قهوه ای زنده، خاکستری، سبز و سرخی هایی که به شدت به چشم می آیند. در پاریس، ون گوگ به یاری هنر ژاپنی، امپرسیونیسم را کشف کرد، سپس در آرل، در سن رمی، ون گوگ صدها پرتره کشید و از مدل های متعددی بهره برد. گفته می شود: او در پرتره موقعیتی را یافته بود برای پرورش آنچه بهتر و جدی تر است. [2]
درون مایۀ طرح های ون گوگ
ونسان ون گوگ با تمامی خلق و خوی و طبیعت خاص خود، انسانی حساس و دارای توان شناختی عالی بود. اشتغال به کار در کتابفروشی هیجان همیشگی او را به کتاب شدت می بخشید و بعدها در تمامی سالهای زندگی اش مشتاقانه در پی آثار ادبی برجسته می رفت و حرفۀ مُبلغ دینی نیز ردپای عمیق تری را در روح او بر جای می گذارد. بعدها تمامی طرح های او درون مایه ای (طیفی) از گرمای نصایح و اندرزگویی ها می روند. به نظر می رسد که او حتی از مدرسۀ حقیری در «رامس گیت» آن شفقت خاص به کودکان و بقایایی از طبیعت کودکانه را در خود حفظ کرده و در تمامی سال های زندگی اش با خود همراه می کند. به این ترتیب تمامی حرفه هایی که در پیش گرفته بود ردپای خود را در روح او بر جای می گذارد، البته همه به جز فروش تابلوها. [1]
ون گوگ با نقاشی خودنگاره ها احساساتش را آشکار کرد
زمانی که به خودنگاره هایی که ون گوگ آنها را طی سه سال کشیده بود نگاه می کنیم، به غیر از کارهایی که در لاهه و با سیاه قلم یا مداد انجام شده، غریب بودن زمان آنها ما را تحت تاثیر قرار می دهد. ون گوگ به واسطۀ آنها، مانند هر هنرمند مشتاق دیگری، تمایل داشت خود را تعریف و تثبیت کند. او در این خودنگاره ها جنبه های مغفول مانده از وجود خود و احساساتش را آشکار کرد. [2]
ناکامی های بی پایان و خانه به دوشی دائمی ون گوگ
از همان ابتدای کار، تلاشهای ون گوگ مورد حمایت قرار نگرفت. هیچ کس، حتی برادر همدلش کار او را جدی نمی گرفت. در «بوریناژ» طرح های او چیزی به جز بلهوسی توخالی، و تلاش بی ثمر دیگر در زنجیرۀ ناکامی های بی پایان مردی ناسازگار با زندگی تلقی نمی شد. پس راهی نداشت جز آنکه به تنهایی به دنیای خود راه یابد. خانه به دوشی دائمی که در سرنوشتش بود، در اصل روشنگر راه برای حال و آینده اش می شود: زیرا دور گشتن به معنای مشاهدۀ مداوم پدیده های جدید و کشفیات بی وقفه، ضمن ذخیره کردن بی پایان خاطرات و تأثیرات محیط است. ونسان صرف نظر از تمامی دشواری های زندگی خود، هدف مشخصی داشت که این چنین برای رسیدن به آن بی تاب بود و او از آن پس به تعقیب این هدف می پردازد، بدون آنکه از آن فاصله گیرد و از این پس صرفا با آتش درونی اش که شعله ور شده و به شور و شوق و انگیزۀ زندگی اش تبدیل می شود، در پی آن می رود و نگاهش بر آن، با نوری تابناک می شود: «آنکه دوست دارد، زندگی می کند، آنکه زندگی می کند کار می کند، آنکه کار می کند نان دارد». [1]
شکل گیری سبک یگانۀ ونسان ون گوگ
طرح های ونسان ون گوگ در سایۀ نوآوری های مداوم او و حتی آن دسته از طرح های مربوط به ایام خستگی روزهای زندگی او، از خود همان تأثير آتش و نیروی همیشگی را بر جای می گذارند. نقش رنگ گذاری و هاشورکاری نیز مانند خطوط به نوعی یادداشت تندنویسانۀ اوضاع طبیعت است که هنرمند به آن جان می بخشد. و این هیروگلیف الفبای ناپیدا، علائم حالت های روحی در آثار ونسان زنجیره ای از فراز و نشیب های کاردیوگرام خاصی را به وجود می آورند که به شکل گیری سبک یگانۀ هنرمند می انجامد. زیرا وقتی عنصر تجسمی در سبک کاملی ظاهر می شود و در کنار مانور ترسیم، وحدتی را به وجود می آورد، شیء به هنر بدل می شود. [1]
بروز یک بحران شدید در ون گوگ
ون گوگ اندوهگین بود، اندوهی علاج ناپذیر و تنهایی شدید او را فرا گرفته بود. او فکر می کرد وجودش برای هیچ کس مهم نیست و اهمیت ندارد؛ حتی برای تئو که حالا ازدواج کرده بود و یک فرزند داشت. جنون در کمین ون گوگ بود. تنها چیزی که هنوز به او کمک می کرد نقاشی بود. در 14 ژوئيه، ونسان ساختمان «شهرداری اور» را کشید، اما رنگ آمیزی عصبی تکه تکه، خطوط گمراه کننده و تناسباتی که به شکل عجیبی در ارتفاع کش و قوس آمده بودند، از بروز یک بحران شدید خبر می دادند. در واقع، این بحران به تأخیر نمی افتاد. [2]
سال های پایانی زندگی ون گوگ و خودکشی
در سال ۱۸۸۸ ون گوگ عازم آرل می شود و در آنجا سبک نهایی مانورهای خود را خلق می کند. آن شور شعله ور هنری، شوق بی مانند برای کشف هارمونی، جذابیت و سعادت همزمان با احساس وحشت از قوه های قهار طبیعت و دشمن آدمی در وجود او گاهی با رنگ های درخشان خورشید جنوب در مناظر «فصل درو» و گاهی در قهر آلودترین طرح ها که یاد آور کابوس شبانه است «کافۀ شبانه» به خودنمایی می پردازند. هیجانات روحی شدید و کار بی وقفۀ ون گوگ در سال های پایانی زندگی اش با تشدید بیماری روحی او همراه می شود که سرانجام او را به بیمارستان روانی در آرل و سپس سن رمی ( ۱۸۸۹-۱۸۹۰ ) می کشاند و آنجا وی در روز 29 ژوئیۀ سال ۱۸۹۰ با شلیک گلولۀ طپانچه ای دست به خودکشی می زند. [1] همانطور که در بالا نیز اشاره شد، ون گوگ حدود یک ماه قبل از مرگ آخرین اثر خود را خلق کرد. نام آخرین نقاشی ون گوگ قبل از خودکشی گندم زار با کلاغ ها است که اطلاعات آن در ابتدای این نوشته درج شده اند. کارهای هنری ونسان ون گوگ در زمرۀ بهترین آثار پسا امپرسیونیسم قرار دارند.
منابع متن:
1. کتاب طرح های ون گوگ، اثر: پتروچوک الگا (Petrochuk Olga)، ترجمۀ: نازلی اصغرزاده، تهران: نشر شباهنگ، 1389.
2. کتاب ونسان ون گوگ: لحظه های شورانگیز یک نقاش، اثر: ایروینگ استون (Irving Stone)، مترجم: غلامحسین اعرابی، تهران: نشر سمیر، 1393.