بودا مطابق سنت هندو، برای کشف حق، راه ریاضت را در پیش گرفت. زن و فرزند و جاه و منزلت و مال و منال را به یک سو نهاد و به جانب جنگل های دوردست، جایی که جوکیان ریاضت کش مقیم بودند، رهسپار گشت. پدر و مادرش به مخالفت برخاستند و زاری و بی قراری آغاز کردند ولی بودا در عزم خود راسخ بود. لباس زعفرانی رنگ زهاد هندو را به تن کرد، موی تراشید و به سوی سرنوشتی نامعلوم روان شد.
نقاش: ناشناس
تاریخ خلق نقاشی: بین سالهای 1450 تا 1500 میلادی.
اندازه نقاشی (بدون محاسبه اندازه قاب): 87 سانتی متر پهنا و 102.87 سانتی متر ارتفاع.
اندازه نقاشی (با محاسبه اندازه قاب): 111.44 سانتی متر پهنا و 160.97 سانتی متر ارتفاع.
رسانه: آبرنگ مات روی پارچه
مکان نگهداری این تابلو در حال حاضر: موزۀ هنرهای زیبای ویرجینیا (Virginia Museum of Fine Arts).
آدرس موزه: کشور آمریکا، ایالت ویرجینیا، شهر ریچموند.
تاریخ تأسیس موزۀ ویرجینیا: ۲۷ مارس ۱۹۳۴ میلادی.
فهرست عناوین این نوشته:
چگونگی شکل گیری آیین بودا در پانصد سال پیش
تاریخ کیش بودا با تاریخ اجتماع دسته ای از راهبان فقیر آغاز می گردد که در حدود پانصد سال پیش از میلاد در بخش آبخور رودخانه گنگ در اطراف شخص گوتاما بودا (Gotama bouddha) گرد آمدند. اندیشۀ مشترک و وسیله ای که آنها را به یکدیگر پیوند می داد و کمال مطلوب جدی آنها بود، احساس صریح و عمیقی بود که در جمله های روشن زیر خلاصه می شود:
«زندگی بر فراز این خاک تیره جز رنج چیزی نیست، و برای رهایی از این رنج چاره ای جز ترک دنیا و آرامش ابدی وجود ندارد.»
این استاد بزرگ با شاگردانش پیوسته در مسافرت و حرکت بودند و وضع آنها کاملاً مشابه به دستۀ دیگری است که مدتها بعد در شهر جلیل در سرزمین فلسطین گردش می کردند و بشارت می دادند که: «ملکوت آسمان نزدیک است.» آنها نیز در سرزمین هند به گردش پرداخته، راجع به رنج و مرگ سخن ها گفته و بشارتی که می دادند این بود که: «گوش فرا دارید، وسیله رهایی از مرگ کشف شده است.»
تولد بودا در خانواده ای بسیار ثروتمند
در خصوص تولد گوتاما بودا، بنیان گذار آیین بودایی، اقوال مختلفی وجود دارد که هر یک توسط یک گروه و یک ملیت مورد پذیرش قرار گرفته است. با احتساب این اقوال می توان تولد او را بین 624 تا 566 پیش از میلاد حدس زد. بودا در یک خانواده بسیار ثروتمند از طایفه ساکیا (Sakya) در شهر کاپیلاواستو (Kapilavastu) واقع در یکصد مایلی شمال بنارس (Varanasi) دیده به جهان گشود و در محیطی مجلل پرورش یافت.
پدرش که یکی از متمولین طبقه کشاتریا (Kshatriya) بود، بهترین محیط را برای رشد فرزندش فراهم کرد و او را تحت نظر معلمین مخصوص، به فراگیری علوم و فنون زمان پرداخت. در سن شانزده سالگی پدر گوتاما برای هر چه مرفه تر کردن زندگی پسرش سه قصر بنا کرد تا او بتواند در هر فصل در یکی از کاخ ها، که از لحاظ معماری مناسب آن موسم مخصوص بنا شده بود، زندگی کند. او در سن نوزده سالگی با یکی از شاهزاده خانم های استان مجاور وصلت کرد و پس از چند سال زندگی خوش و مرفه، از وی دارای پسری به نام راهول (Rahula) گردید.
سرآغاز تحول روحی در زندگی بودا
در سن 29 سالگی تحولی در زندگی بودا رخ داد که نه تنها سرنوشت او را دگرگون کرد بلکه به عنوان انقلابی عظیم در تاریخ ادیان جهان ثبت گردید. وی روزی برای تفریح و تفرج بر ارابه ای نشست و در باغ روح افزای قصر به گردش پرداخت. در راه، از دیدن چهار منظره چنان متأثر و متحول شد که مابقی عمر را تحت تأثیر آن مناظر به سیر و سلوک پرداخت. این مناظر عبارت بودند از پیرمردی شکسته، مریضی درمانده، یک جنازه و زاهدی آرام که گویی از هیچ درد و اندوهی در تشویش و رنج نیست. این مناظر او را در فکر فرو برد. اندیشید که تمام افراد بشر، از جمله خود او، روزی به این بلایا دچار خواهند شد. دریافت که دل بستن به دنیا و امیال و آرزوهایش، گره از کار انسان نمی گشاید و تنها از طریق از خود گذشتگی و ثبات قدم و جست و جوی حقیقت است که ممکن است انسان به سکون و لذت متعالی برسد. وقتی به قصر بازگشت حال دیگری داشت، حالی که پدرش از درک آن عاجز بود و او را بسیار نگران حال فرزند می کرد. همسرش نیز حالت افسردگی که به بودا عارض شده بود را مشاهده کرد و نهایت تلاش خود را کرد تا شور و شعف از دست رفته را به او بازگرداند. شاه دستور داد که خنیاگران بیایند. آنها آمدند، ساز نواختند، رقصیدند، نوشیدند و نوشاندند، به این امید که شعفی در دل افسردۀ شاهزادۀ جوان ایجاد شود، ولی رنج او عمیق تر از آن بود که با این تدارکات زدوده شود. او به هیچ چیز نمی اندیشید مگر بیماری، پیری و مرگ. آری، زخم های وارد شده بر روح او جراحاتی ابدی بودند. دیگر جمال و جلال زندگی درباری، قصرهای باشکوه و حتی زن و فرزند در دیدگانش بی ارزش می نمودند. او مصمم شده بود که از این ظواهر عبور نماید و به عین حقیقت دست یابد.
روی آوردن بودا به ریاضت و مسلط شدن بر نفس خویش
مهمترین مشکل بودا مسئله عمیق و گستردۀ رنج و عذاب دنیا بود. به هر سو که می نگریست، در عمق پدیده ها و روابط انسان با جهان اطرافش مشقت و درد را می یافت. او که یک هندو بود، و در دامن فرهنگ فلسفی اوپانیشادی رشد کرده بود، در جست و جوی راه حل به روش اندیشۀ فلسفی هندویی متوسل شد، ولی نتوانست خود را از منجلابی که در آن گرفتار بود رها سازد. پس به روش ریاضت جسمانی روی آورد. شش سال به خوردن اندکی غذا، که در نهایت به یک دانه برنج و یا یک کنجد رسیده بود، بسنده کرد. از خلق گریزان شد به طوری که هرگاه گاوچرانی را می دید یا کسی را مشاهده می کرد که هیمه فراهم می آورد، از جنگلی به جنگلی و از دره ای به دره ای و از کوهی به کوهی می گریخت، چرا که مراقبه و تأمل در انزوا متکامل تر می گردد. زبان در کام کشیده بود و به نیروی اراده، افکار را هدایت می کرد و امیال را از دل می راند. مدتی به همین منوال گذشت. او به نفس خویش مسلط شده بود ولی آن نوری که او انتظارش را می کشید هنوز قلبش را منور نکرده بود.
کنار نهادن آیین و سنت ریاضت توسط بودا
بودا روزی در ساحل به مراقبه نشسته بود. قایقرانی سوار بر بلم خویش، نرم و آرام، بر آبهای رود می راند و با خود آوازی زمزمه می کرد که مضمونش چنین بود: «اگر رودخانه را محدود کنی طغیان می کند. و اگر رهایش کنی هرز می رود.» این الفاظ ساده و پر معنی در او مؤثر افتاد. دانست که ریاضت و نفس کُشی اغراق آمیز هم خود حجابی است که حقیقت را از نظرش پنهان می دارد و راه رستگاری یافتنی نیست مگر از «راه میانه». پس راه و رسم مرتاضی به کناری نهاد و خوراک را به حد متعارف بازگرداند تا جسم نزارش که در اثر ریاضت مدام، شکسته و رنجور شده بود، قوای از دست رفته را بازیابد. دوستان ریاضت کش و جوکیان همراه، از وی آزرده دل گشته و او را که گام از آیین و سنت ریاضت خارج نهاده بود مرتد دانستند.
خارج شدن گوتاما از رنج و غم و پیوستن به نیروانا
گوتاما بودا به جست و جوی خود در حال مراقبه و با روش زیستی متعادل ادامه داد. شبی در زیر سایه درخت گامبو (Gambo) که آن را درخت انجیر نیز گفته اند، نشسته و به مراقبه مشغول بود؛ در حالت خلسه، هنگامی که از تسلط حواس پنجگانه رهایی یافته بود، نور قلبش بر کلبۀ تاریک وجودش تابید و به اولین مرتبۀ اشراق و تنویر مشرف گردید. شعفی در وجود خویش حس کرد، گویی به علت اصلی رنج و غم جهان دست یافته بود. آری، این همه، نتیجۀ راه میانه بود. حالا او می دانست که جسم و دنیا نه ارزش آن را دارد که با تلاش در سیراب کردن عطش سیری ناپذیر آن، انسان از حقیقت بازماند و نه اینکه خویش آزاری و شکنجۀ جسم، راه به حقیقت می برد، و آن یکی چه زشت است و ناپسند و این یکی سرشار از درد و رنج. پس راه، راه میانه است و سعادت و رستگاری در همین راز پنهان گردیده. گوتاما سرانجام از رنج و غم خارج شد و دریچه جهان جاویدان بر او گشوده شد و به نیروانا پیوست.
تعالیم بودا برای نیل به نیروانا
بودا پس از نیل به اشراق، به تبلیغ یافته های خود پرداخت. تعالیم بودا عمدتاً اخلاقی بود. او بر خلاف تأکید بر اجرای مناسک و مراسم مذهبی که در آیین ودایی پایه و اساس دین تلقی می شود، به تزکیه نفس توصیه نمود و اعلام کرد که هر کس از هر خانواده و طبقه ای می تواند با طی این مسیر و متخلق شدن به اخلاق نیکو به رستگاری برسد. تعالیم بودا بر سه وجه: «فهم»، «اخلاق» و «توجه» استوار است و دو قاعدۀ اصلی را برای نیل به نیروانا و رهایی از فشارهای کارما (Karma) و دردهای سمسارا (Samsara) تجویز می کند.
اولین و اصلی ترین قاعده، ترک عیش و نوش و دوری از شهوات است، چراکه به اعتقاد بودا آنچه انسان را به خود بسته کند، در نهایت موجب رنج او خواهد شد. به عبارت دیگر، رنج و محنت نتیجۀ ضروری و قطعی شهوت پرستی و لذت دوستی است. این لذات و شهوات شامل هر گونه گرایش جنسی و مال دوستی می باشد. علاقه به زن و فرزند و اقوام و خویشان نیز موجب بدبختی است، چراکه این دلبستگی ها ابدی نیست و از سوی بیماری و مرگ مورد تهدید قرار می گیرد. پس با نابودی این دلبستگان، غبار غم و اندوه و رنج و محنت، روح را مالامال آلام می کند. پس باید دل به هیچ کس و هیچ چیز نبست. کسانی که دل از لوث حب و بغض پاک کرده اند، به هیچ دل نمی بندند و از این سبب از نعمت آزادی و نجات برخوردارند.
داستان پیرزن سوگوار در مرگ فرزند زاده و ملاقات وی با بودا
در باب تعالیم بودا در مورد وابستگی به دنیا، داستان های فراوانی را نقل کرده اند که در زیر یکی از آنها را می آوریم:
«گویند روزی پیرزنی نادان و اشک ریزان نزد بودا آمد که از مرگ فرزند زادۀ عزیز خود مصیبت زده و سوگوار بود. بودا لختی بر او نگریسته و در اندیشه فرو رفت. پس، سر برداشت و از او با کمال متانت سؤال کرد: آیا در این شهر چندین آدمی زندگی می کنند؟ چون آن عجوز جواب داد، گفت: ای مادر، آیا میل داری که تمام این شهر فرزندان و فرزندزادگان تو باشند؟ زن همچنان که اشک می ریخت گفت: آری، البته. پس بودا به او گفت: اگر آن همه اولاد و اعقاب داشتی، ناگزیر می بایستی هر روز در ماتم و سوگ آن همه اشک ریزی، زیرا از مردم شهر هر روز چندین نفر طعمۀ مرگ می شوند.
پیرزن لحظه ای به اندیشه فرو شد. پس بودا چنین ادامه داد: آنکس که صد تن محبوب و عزیز داشته باشد در جدایی ایشان صد برابر غم و اندوه دارد، ولی آنکس را که دلبستۀ نود تن محبوبان و عزیزان است، نود برابر از مرگ آنها اندوهناک می شود؛ و اگر کسی را یک دلبند باشد، یک رنج می برد و آنکس که دل به کلی از محبت کسان پاک کرده باشد، از رنج و درد یکسره فارغ خواهد بود.»
تعالیم بودا در باب عدم وابستگی به چیزهایی که موجب رنج می شوند
دامنۀ تعالیم عدم وابستگی بودا تا به اندازه ای است که پیروان راستین او بر آنند که مؤمن پاک نهاد آن است که حتی از حُب و علاقه به معلم و پیشوای خود یعنی بودا نیز اجتناب ورزد و هر چیز را که به نحوی موجب هیجان مستقیم یا غیرمستقیم شود از دل برون کند، آن را مغلوب ارادۀ خویش سازد تا خللی در توازن روحی و آسایش نفسانی او وارد نگردد.
طبیعتاً انواع دستوراتی که در آیین بودایی در باب اجتناب از عذاب و رنج آمده به نوعی احکام شرعی مربوط به محرمات بدل گشته است. از آنجا که تعداد افعال و اعمال حرام که به محنت و رنج ختم می شود بی شمار است، شارحین دین بودا این محرمات را در 10 مقوله کلی ذکر کرده و آنها را زنجیرهای دهگانه نامیده اند. این زنجیرها انسان را از نیل به رهایی بازمی دارند و انسان کامل باید به نیروی اراده، خود را از بند آنها رها سازد.
محرمات دهگانه عبارتند از: 1. علاقه به نفس 2. شک 3. اعتقاد به آداب و تشریفات در اعمال مذهبی 4. شهوت 5. خشم 6. آرزوی تولد ثانوی در تناسخ در صورت های مطلوب 7. آرزوی تولد مجدد و تناسخ در عالم مجردات 8. کبر و غرور 9. خودبینی و خودپسندی و عُجب 10. جهل و نادانی.
علاوه بر موارد بالا، 10 مورد از محرمات مشخص در کتب مقدس ذکر است. از این امور پنج فعل حرام مربوط به بودائیان است شامل:
1. قتل یا مشارکت در آن 2. دروغ یا تأیید سخن دروغ دیگران 3. نوشیدن مسکرات و یا صحه گذاشتن به نوشیدن دیگران 4. دزدی یا عامل گشتن بر دزدی دیگران 5. زنا و یا تأیید انجام آن توسط دیگران.
مواردی نیز مختص راهبان و روحانیون است که می بایست از آن اجتناب کنند و به شرح زیر هستند:
1. خوراک در موارد ممنوعه 2. رقص 3. نظاره مناظر 4. استفاده از تاج گل 5. استفاده از عطر 6. استفاده از مرهم 7. استفاده از زیورآلات 8. به کارگیری تزئینات 9. استفاده از تخت خوابهای مرتفع و وسیع 10. قبول طلا و نقره.
اصل عدم وابستگی طرح شده در آیین بودایی، در دیدگاه بعضی، با تعالیم اخلاقی دوستی و محبت جهانی، که آن هم از اصول بودیزم شمرده می شود در تعارض است لیکن واقعیت این است که تعارض موجود در میان این دو اصل، تضادی واقعی نبوده و صرفاً عدم وحدت جهت در منظرگاه موجب ایجاد این شبهه گردیده است. آن دوستی که بودا از آن سخن می گوید حُبی است بی قید به تمام کاینات و مقوله ای است در مقابل کینه و تنگ نظری.
قاعده هشت وجهی بودا در باب نیل به رهایی
قاعده و دستور دوم بودا در وادی تعالیم اخلاقی این است که نیل به رهایی، منحصر به طریق بعضی امیال و آرزوهای صحیح که مولّد سرور و خوشی پایدار است نیز میسر می باشد. این نوع آرزوها، به گفته بودا، نه تنها موجب بدبختی و رنج نیست بلکه باعث تقلیل آلام و کاهش مرارت ها نیز هست و می توان از طریق آن مسیر، آرامش و آسایش محض را طی نمود.
انسان پدیده ای است که در این جهان سراسر آلام، زاده شد و خواه ناخواه می بایست چند صباحی را در این وادی طی کند. او به جسم و فکر مسلح است و هر یک از این ابعاد اقتضای خاص خود را دارند و انسان را یارای گریز از آنها نیست. پس راه چاره این است که با هدایت مسیر زندگی به راه صحیح که منتهی به رستگاری می شود، تا جایی که مقدور است از رنج ها و دردها بکاهد و طی طریق را تسریع نماید و خود را به سرمنزل مقصود، که وادی بی رنج و ملال نیروانا است، برساند. در قاعده اول تأکید بر محرمات بود و آنچه که انسان در زندگی باید از آن اجتناب کند و در قاعده دوم به روش آنگونه که باید باشد، اشاره شده است. این قاعده که از آن به عنوان راه هشت وجهی یاد شده و شیوۀ گام به گام در آن مرتب گردیده عبارتند از:
1. دیدگاه صحیح 2. پندار صحیح 3. گفتار صحیح 4. کردار صحیح 5. معاش صحیح 6. کوشش صحیح 7. توجه صحیح 8. مراقبات صحیح.
اکنون در زیر به شرح این هشت قاعده می پردازیم…
دیدگاه صحیح (نگرش صحیح به جهان هستی)
اولین گام در طی هر مسیر باور به صحت آن است. ایمان راسخ به حقایق چهارگانه موجب ظهور عزمی جزم در طی راه حقیقت در طول زندگی است، و سرانجام به داشتن نگرشی صحیح به جهان و هستی ختم می شود. ابتدایی ترین مرحلۀ این گام درک قانون کارما و قبول اصل علت و معلول در سه وادی گذشته، حال، و آینده است. این مرحله، در نهایت انسان را از تفکرات خرافی برحذر می دارد و جهان را آنگونه که هست به او می نمایاند. این ابتدایی ترین گام، مبنای طی گام های بعدی است.
پندار صحیح (سلامت فکر)
گام دوم، نیّت و تفکر صحیح یا پندار نیک است. این مرتبه یعنی سلامت فکر که در آن ذهن انسان متوجه افکار خیر و دور از شهوات جسمانی می گردد. او با تفکر صحیح درمی یابد که چگونه به همنوعان خود عشق بورزد، شفقت به حیوانات داشته باشد و از آزار اطرافیان بپرهیزد.
گفتار صحیح (سخن حق و کلام نیک)
قدم سوم، گفتار صحیح است. یعنی زبان انسان تحت تسلط ارادۀ سالم او از آفات بپرهیزد و وجود صاحب زبان را از آلودگی به دروغ و تهمت و ناسزا مبرّا دارد و با سخن حق و کلام نیک، خیرخواه خود و دیگران باشد.
کردار صحیح (محبت و کمک به دیگران)
گام چهارم نیز همانند گام سوم نتیجۀ منطقی گام های اول و دوم است، چه انسان با دیدگاه صحیح و پندار نیک، سخن نیک می گوید و کردار نیک، که چیزی نیست مگر محبت و شفقت به اطرافیان، کمک و دستگیری از ناتوانان، از او به ظهور می رسد. کسی که به این مرتبه برسد، دست به دزدی نمی آلاید، گام به سوی حرام برنمی دارد و جسم به ناپاکی فعالیت های جنسی نامشروع نمی سپارد. او سخاوتمند است، مهربان است و قوانین دارما را ترویج می کند.
معاش صحیح (شغل آبرومندانه)
گام بعدی در این مسیر، معاش صحیح است. هر فرد انسانی می بایست حوایج خود را از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن از طریق اشتغال به حرفه ای آبرومندانه برآورد. سالک می بایست در انتخاب شغل خویش دقت نظر داشته باشد و از اشتغال به مشاغلی که به نحوی موجب ضرر خود و اطرافیان می گردد، از قبیل خرید و فروش اسلحه، استعمال و فروش مسکرات، شکار و ماهیگیری و… بپرهیزد.
کوشش صحیح (تمرین، مداومت، صبر و شجاعت)
تمام گام های بالا، اگر با کوشش و ممارست صحیح پشتیبانی نشود، ممکن است به انحراف کشیده شود و به ضلالت و تباهی بیانجامد. از این رو کوشش صحیح را در راه دور کردن احوال و اعمال شیطانی، که انسان را از نیل به اشراق بازمی دارد، به عنوان یکی از مراحل طی طریق ذکر کرده اند. تمرین، مداومت، صبر، ثبات و شجاعت، همگی ارادۀ انسان را برای حفظ یافته ها و ملکات خیر تقویت می کنند. این ارادۀ مستحکم است که توفیق او را در ورود به دو مرحلۀ بعدی که بالاترین مراحل اشراق است، تضمین می نماید.
توجه صحیح (اندیشیدن به کارهای انسانی و معنوی)
گام هفتم یعنی توجه صحیح، در این معنی است که سالک راه حقیقت می بایست اندیشه و دماغ خود را به عادات پسندیده ای منظم دارد و مدتی از اوقات شبانه روز را به تفکر و تعقل و توجه به امور عالیه انسانی و معنوی اختصاص دهد. توجه و حضور و هوشیاری مداوم و محک زدن مستمر خویشتن، مرتبۀ والایی است که سیر کنندۀ طریق را به آخرین و والاترین مرتبۀ رهایی، رهنمون می سازد.
مراقبۀ صحیح (دست یافتن به آرامش کامل و رسیدن به نیروانا)
گام نهایی در این باب مراقبۀ صحیح است که عالی ترین در سیر سلوک به شمار می رود. این گام انسان را به مرتبۀ ارهت که متعالی ترین رتبۀ معنوی است ارتقاء می دهد. آنکه بدین مقام متعالی رسد، به آرامش کامل دست می یابد و از دروازۀ مرگ به وادی نیروانا یعنی فنای محض و طهارت و تزکیه کامل می رسد. راه هشت مرحلۀ یاد شده، در واقع منازل سیر سلوک است که سالک را از یک مرحله به مرحلۀ بعد و از منزلی به منزل بالاتر و در نهایت به رستگاری رهنمون می سازد.
بودیزم، عصیانی علیه آیین برهمنی
تولد بودا در سرزمین هند بود و خود او از یک خانواده هندو در کاست سلحشوران و اشراف (کشاتریا) متولد شد، ولی تحولاتی که رفته رفته در زندگی او به وقوع پیوست او را به مقام یک پیامبر و بانی یک دین ارتقاء داد. تعالیم بودا اگر چه در بسیاری مفاهیم از سرچشمۀ باورهای هندویی سیراب می شد ولی در بعضی موارد هم چنان بر علیه آن جهت گرفت که به دشواری می توان آن را نشئت گرفته از یک مکتب و یک اندیشه و یک جهان بینی دانست.
در آیین برهمنی که شریعت هندوئیزم به آن استوار است هدف غایی را، وجود اتحاد میان آتمان (Atman) و براهمن (Brahman) می دانند. آتمان، هویت و روح جاودان عالم صغیر است و برهمن هویت و جوهرۀ هستی و روح عالم کبیر است. این جوهره (برهمن) مرتبه ای رفیع تر از مرتبۀ خدایان و والاتر و ورای دامنۀ وجود دارد. بر اساس جهان بینی برهمنی هندویی، اتحاد این دو قطب منجر به وصول به وجود جاودانی (Sat)، معرفت حقیقی (Cit) و شعف نامتناهی (Ananda) می گردد. در نظام هندویی، رسیدن بدین مرتبه منحصر به طبقه برهمن است و افراد دیگر می بایست با گذر از وادی پر فراز و نشیب مرگ ها و تولدهای پی در پی و هر بار متولد شدن در مرتبه ای بالاتر (به شرط انجام اعمال پسندیده در زندگی پیشین)، در نهایت در کالبد یک برهمن زاده شوند و پس از طی موفقیت آمیز این دوران، به دروازه های وادی رهایی محض (موکشا یا نیروانا) وارد شوند.
تفاوت نگرش بودیزم با آیین برهمنی در مورد رهایی
نگرش بودیزم با آیین برهمنی در مورد رهایی، کاملاً متفاوت است. بودا در درجه اول قایل به وجود روح نیست و با همین انکار ساده، تیشه بر بنیان اعتقاد برهمنی در مورد چگونگی رسیدن به رهایی می زند. البته این تفاوت بنیادی نیست چرا که اعتقاد به تناسخ در بودیزم هم امری پذیرفته شده و از مبانی اعتقادی است و بعضی بر بودیزم این ایراد را وارد نموده اند که بدون اعتقاد به روح، چگونه می توان پدیدۀ تناسخ و تولد مجدد در اجسام متعدد را توجیه نمود؟ در جواب این ایراد در سنت بودایی استدلال های گوناگونی، اغلب در قالب داستان های نغز وجود دارد که بیان یکی از آنها بی لطف نیست:
«روزی پادشاه از حکیمی پرسید: آیا تولد دوم ممکن است روی دهد بدون اینکه چیزی از جسم نخستین به کالبد دومین برود؟ دانشمند گفت: آری ای پادشاه، تولد ثانوی بدون انتقال چیزی روی می دهد. شاه گفت: این چگونه ممکن است؟ مثالی بیاور تا سخن روشن شود. حکیم گفت: ای پادشاه، هنگامی که کسی شمعی را به وسیلۀ شعلۀ فروزان شمع دیگری روشن می کند، آیا نور و تابش شمع اول به جسم شمع دوم می رود؟ شاه گفت: نه. حکیم گفت: این همان تجدید حیات است بدون انتقال روح. شاه مثال دیگری خواست! حکیم گفت: ای پادشاه، آیا به یاد داری که در هنگام کودکی، آموزگار به تو ابیات و کلماتی می آموخت و تو آن را حفظ می کردی؟ آیا در آن هنگام آن کلام از جسم معلم به بدن تو می آمد؟ شاه گفت: خیر. حکیم گفت: این چنین است زایش دوم، مانند همان ایجاد معنی و مفهوم ذهنی است که از زبان معلم به ذهن و حافظۀ شاگرد راه یافته، ولی انتقال روح و ماده نیست. پادشاه گفت: دانستم، آفرین بر تو ای حکیم.»
انکار اعتقادات عهد ودایی و حمله بودا به طبقه برهمن
بودا با انکار وجود خدایان، در حقیقت به شیوه های عبادات و رسوم مذهبی هندوان مهر ابطال نهاد. وی اعلام کرد که این تنها اخلاق است که می تواند انسان را به تعالی و رستگاری رهنمون سازد و رسوم خرافی مذهبی، مخصوصاً قربانی کردن حیوانات را (که در آن ایام یکی از آداب بسیار رایج مذهبی بود)، کارهایی انحرافی و بی فایده برشمرد که در مسیر انسان به سوی رهایی نقش ندارند.
بودا وجود بهشت و جهنم را که در عهد ودایی از اعتقادات اصلی دینی به شمار می رفت، انکار کرد و گفت که خوشی انسان بهشت اوست و جهنم او رنج ها و مرارت هایی است که در طی حیاتش متحمل می شود. به عقیدۀ او سعادت آن زمان به فرد روی می آورد که به صفا و محبت و شفقت به دیگران، زندگی را تا حد امکان عاری از درد سپری کند و نهایتاً از قید و بند وجود رها شود.
با این استدلال، نظام طبقاتی (کاست) نیز که در آیین هندوان جزء جدایی ناپذیر اصول عقیدتی – اجتماعی به شمار می رود، در دیدگاه بودا و پیروانش بی اعتبار و ناصحیح جلوه نمود. او نوک تیز حمله اش را به سوی طبقۀ برهمن (طبقۀ کاهنان هند) گرفت و گفت: «برهمن بودن (در اینجا منظور مفهوم والا و شریف بودن ذاتی است) یک فرد، پدیده ای موروثی نیست و با تولد به او منتقل نمی شود. انسان از طریق متخلق شدن به اخلاق پسندیده است که درخور تحسین می گردد و شخصیتی مبارک می یابد، و هم اوست برهمن واقعی. ای احمق (خطاب به برهمنان) در درون تو تباهی و ددمنشی است اما ظاهر تو پاک و تمیز می نماید. آنکه خشم و کینه در دلش رخنه کند، به جانداران آسیب رساند (اشاره به آیین قربانی در نظام برهمنی که در عهد ودایی رواج داشته)، زبان به دروغ بیالاید و خود را بزرگ و دیگران را حقیر شمارد، اوست که خارج از طبقه و مطرود است. هیچ کس به واسطۀ تولد مطرود نمی شود و هیچ کس به این وسیله برهمن نمی گردد. این اعمال است که یکی را برهمن و دیگری را مطرود می سازد.» منظور بودا از مطرود و خارج از طبقه، اقشار سفلای جامعۀ هندویی هستند که به نجس ها شهرت دارند. این افراد خارج از کاست های طبقاتی هندویی به شمار می روند.
بحران بودیزم در هند و حل آن
همان گونه که توضیح آن گذشت، تعالیم بودا نوعی بدعت گزاری عصیانگرانه در دین هندویی است. اما تعالیم عمیق و معنوی و عظمت روحی شخص گوتاما بودا چنان بود که در اندک زمانی فوج فوج انسان های تشنه ی معنویت و خلاق، و خصوصاً آن عده ای که زخم نظام طبقاتی ظالمانۀ برهمنی را بر روح و قلب خود داشتند به او پیوستند. برای برهمنان، بودا رقیبی قدرتمند و تهدیدی جدی علیه موجودیت روحانی ایشان که قرن ها قدمت داشت، به حساب می آمد ولی تکذیب و طرد او کار آسانی نبود، چرا که سیمای نورانی و وجود مشعشع بودا چنان در آسمان هند درخشیده، چشم ها را محو خود ساخته و دل ها را متوجه خویش کرده بود، که با تکذیب او ممکن بود خشم مردم برانگیخته شود و آتش این خشم دامن برهمنان را گرفته و ایشان را به خروج از دین متهم کند. از سویی مهر تأیید نهادن بر بودا نیز ممکن نبود چرا که تعالیم او نه با اعتقادات دینی هندوان در باب خدا و قیامت و غیره سازگار بود و نه شیوۀ زیستن و نظام اجتماعی هند را تأیید می کرد. از طرفی بودا چیزی از خدایان محبوب هند مانند رام و کریشنا کم نداشت. مردم عامه نیز او را با لقب بهگوان (خدا) یاد می کردند. پس چه می شد کرد؟
برهمنان برای حل این معضل چاره ای اندیشیدند. آنها بودا را نهمین اوتار ویشنو قرار دادند و در این باب با عام مردم هم نوا شدند، و بدین ترتیب ترفند خود را آغاز کردند. به گفتۀ ایشان، بودا اوتار عصر کالی یوگا (عصر تاریکی و گناه) بود و در این اوتار، خداوند به طرح تعالیم گمراه کننده پرداخته تا از نیل طبقات سفلی به مراتب والا جلوگیری نماید.
بر مبنای این تلقی، در عصر تاریک، نظام و قوام جامعۀ بشری بر هم خورده بود، قوانین دارما (Dharma) مخدوش گشته و طبقات سفلی و خانواده های پست با مأنوس شدن با کتب مقدسه می رفتند تا مقامات عالی معنوی را، که در خور برهمنان بود، تصاحب نماید. اگر مرتبۀ معنوی اجتماع بدین ترتیب تحت تسلط شودراما و دیگر اقشار پست واقع می شد، برتری خدایان مورد تهدید قرار می گرفت و جهان به دست اهریمنان پست می افتاد. پس اگر چه بودا مقام الهی دارد ولی از تعالیم او که کلام گمراهیِ عصرِ تباهی (کالی گویا) است، می بایست حذر کرد. بدین ترتیب از عظمت بودا به عنوان تجلی خداوند چیزی کاسته نشد و در عین حال تعالیم او به عنوان عوامل انحراف و انحطاط و ضلالت مورد حملۀ محترمانه قرار گرفت. این ترفند زیرکانه رفته رفته از مقبولیت آن تعالیم در شبه قاره کاست و در گذر زمان، ریشۀ بودیزم را در هند علی رغم احترام به شخص بودا خشکاند، به گونه ای که امروزه بودیزم در محل تولدش (هند) پایگاهی ندارد و تعداد پیروان این مذهب در شبه قاره بسیار اندک است.
شاگردان بودا که پس از مرگ او راهش را ادامه دادند
همه ی دین هایی که دارای یک بنیانگذار برجسته اند با مشکل مهم ناشی از مرگ بنیانگذار خویش مواجه شده اند. آن دین هایی که بر این مشکل فایق آمده اند، همان هایی بوده اند که به سبب وجود برخی از شاگردان لایق خود توانسته اند کار مؤسس را ادامه دهند. برخورداری از چنین خصوصیتی یکی از موارد تداوم آیین بودایی بود. در واقع، شماری از چهره هایی که هنوز هم در محراب ها دیده می شوند در زمرۀ چنین شاگردانی قرار دارند.
اینگونه به نظر می آید که شاگرد مورد علاقۀ بودا، ساریپوترا بوده باشد. او که در یک خانوادۀ برهمن به دنیا آمده بود و ظاهراً یک سخنگوی توانمند برای هندوئیسم زمان خویش بود، پس از آنکه با بودا دربارۀ شایستگی های نظام های مربوط به خود مباحثه کرد، به آیین بودایی گروید. پس از این، ساریپوترا با استعداد چشمگیرش برای عرضه کردن آیین بودایی در سرتاسر هند شروع به سیر و سفر نمود و گفته اند که برای بسیاری از نو کیشان آیین جدید به اقامۀ دلیل پرداخت. باز هم گفته اند که او جانشین حتمی بودا بود اگر زنده می ماند، اما چند ماه پیش از مرگ مربّی خود از جهان رخت بربست. اکنون، خاطرۀ او را به عنوان تجسم فرزانگی گرامی می دارند.
پس از مرگ ساریپوترا و بعد از او، مرگ بودا، راهبی که مسؤلیت تداوم بخشیدن به آیین بودا را عهده دار شد، ماهاکاسیاپا (Mahakasyapa) نام داشت. وی به سبب ریاضت و وسواس اخلاقی اش شهرت دارد و گفته اند که او برگزار کنندۀ نخستین شورای بودایی در حدود سال 480 قبل از میلاد بوده است. در همین شورا بود که دربارۀ متون کلیدی آیین بودا توافق حاصل شد و مسیر آیندۀ آن مشخص گشت.
استنباط های اساسی بودا درباره وضعیت بشری
بودا، تجزیه و تحلیل خود را دربارۀ وضعیت بشری بر مبنای سه استنباط اساسی که وی آنها را «سه نشانۀ هستی» نامید، بنیاد نهاد. نخستین نشانه یا ویژگی طبیعت هستی بشری و پایۀ کل نظام دینی بودایی، ناپایداری (انیتیا: Anitya) است. بودا گفته است همه چیز در حالت تغییر دایم است. هیچ چیز در جهان مادی پایدار نیست. اشیاء ممکن است این تصور را به وجود آورند که پایدارند، اما این فقط یک پندار است. با دادن زمان کافی، همه چیز، از جمله: کوه ها، دریاها، آسمان ها، و به ویژه انسان ها، دگرگون خواهند شد و در نهایت کنار خواهند رفت، این یعنی آنها ناپایدارند. دومین نشانۀ هستی، ناخوشایند بودن (دوکه: Duhkha، که معنی تحت اللفظی آن «رنج» است) می باشد که از همین ناپایداری نشئت گرفته است. همۀ اشیایی که پایدار نیستند، از دیدگاه بودا، ناخوشایندند. اعتماد شخص بر هر چیز مادی بیهوده است و محکوم به شکست است. سومین نشانۀ هستی نیز از نخستین نشانه حاصل می شود. این نشانه عبارت است از اندیشۀ اناتمن (Anatman). بودا معتقد بود که انسان ها از یک روح پایدار (آتمن) برخوردار نیستند. از دیدگاه بودا، انسان موجودی مرکب از یک ابد پیوسته متغیر، ساخته شده از اجزای مادی و ذهنی است. بنابراین به عقیدۀ او، سخن گفتن دربارۀ یک جوهر ابدی مربوط به انسان که بعد از مرگ تداوم می یابد، به کلی نادرست است. برخی از صفات مشخص و ویژگی ها ممکن است از یک زندگی به زندگی دیگر تداوم یابند، اما تداوم شخصیت، ممکن نیست. گذشته از این، همۀ پدیده های ظاهراً عینی در جهان، در واقع از پیامدهای عامل های پیوسته متغیرند. این اندیشه که بودایی ها آن را پره تیترا – ساموتپادا (Pratitya – Samutpada) می نامند، به این معنی است که تقریباً هیچ چیز به خودی خود مستقل از علت های قبلی وجود ندارد.
سخن پایانی درباره بودا و تعلیماتش
بودا متوجه رنج های بشری شد و برای پیروان خود به خوبی آشکار ساخت که این زندگی خاکی با شیوه ای که این مردم به آن می پردازند، جز رنج و محنت چیزی نیست؛ کوشش ها و تلاش های مشهود جهانیان هم جز اینکه رنج افزایی کند نتیجۀ دیگری نداشته و ندارد. او هدف تعلیمات و برانگیخته شدن خود را برای رها ساختن جهان بشری از رنج و محنت زندگی می دانسته و با نیروی آسمانی و قدرت یزدانی خود بر ضد اهریمن جنگ و ستیزه و کینه توزی که روی زمین را دوزخ حقیقی ساخته، به مبارزه پرداخته و تنها راه چارۀ دردهای بی درمان انسان را یاری و همکاری می پنداشته است چنانکه در جایی چنین می فرماید: «همۀ آدمیان بلکه همۀ جانداران در یک کشتی زندگی مادی سوار و در یک گرداب بیچارگی دچار هستند ولی به جای اینکه به جان یکدیگر بیفتند و با خون هم، خاک پاک را آلوده سازند، شایسته این است که یاری و همکاری متقابل را در مقابل چشم خود قرار دهند و دست هم را گرفته و به اتفاق راه چاره را بجویند، باشد که دامنش به کف آرند.»
بزرگنمایی جزئیات نقاشی:
منابع این نوشته:
1. کتاب آیین بودا، تألیف بردلی هوکینز، ترجمه محمد رضا بدیعی، مؤسسۀ انتشارات امیر کبیر، تهران: 1387.
2. کتاب فروغ خاور (شرح زندگانی و آیین و رهبانیت بودا)، تألیف هرمان الدنبرگ، ترجمه بدرالدین کتابی، انتشارات کتابفروشی تأیید، اصفهان: 1340.
3. کتاب اسرار اساطیر هند (خدایان ودایی)، اثر دکتر امیرحسین ذکرگو، انتشارات فکر روز، تهران: 1377.